مرگ سر فصل انتقال انسان است به سوي عالمي ديگر با شرائط و ويژگيهاي خود با حوادث و اتفاقات شيرين و ناگوار كه بازگشت به سوي حضرت حقتعالي و طي طريق نمودن و رسيدن به اصل خويشتن (انا الله و انا اليه راجعون) از آن حوادث است و حادثه ديگري كه مي توان بدان اشاره كرد زدودن ناخالصيها و حجابها و مانعهاي لقاء وصال حضرت دوست است و همچنين مجهز گرديدن به برخي از ابزار و وسايل سير تكاملي متناسب با آن جهان .
از آنجا كه پرداختن به صورت دقيق و با توجه به جزئيات شرح مبسوطي در حد كتابي جامع مي طلبد از اين نظر به ذكر يك حديث اكتفا نموده شما عزيز پرسشگر را به كتبي در اين رابطه آن طور كه خواسته ايد ارجاع مي دهيم.
1- انسان از آغاز تا انجام نوشته استاد علامه طباطبائي
2- معاد يا بازگشت به سوي خدا نوشته استاد شجاعي در 2 جلد
3- معاد شناسي نوشته علامه محمد حسين حسيني طهراني در 10 جلد
4- سياحت غرب نوشته مرحوم آقا نجفي قوچاني
5- معاد نوشته استاده شهيد دستغيب
در اين قسمت به روايتي كه حكايت از تمثل روش كلي عملي انسان در اول مرگ و بهنگام اشراف بعالم برزخ ميكند، اشاره ميكنيم. ناگفته نماند روايتي كه تا حدودي طولاني است و در اينجا ميآورديم، روايتي است كه در امالي و در كافي نيز با تفاوت جزئي در جملات ديده ميشود.
آوردن همة اين روايت به لحاظ بيشتر روشن شدن فرازهاي مربوط به موضوع مورد بحث است و الاّ ميشد به نقل فرازهاي مزبور پرداخته و از آوردن همة آن صرفنظر بكنيم. روايت اين است: مومن بايابكم و مصدق برجعتكم
مقصود همان رجعتي است كه اول امام حسين (ع) بعد حضرت امير (ع) و بعد حضرت رسول(ص) و بعد باقي ائمه رجوع مي نمايند .
شويد بن غلفه از اميرالمؤمنين (عل?ه السلام) نقل ميكند كه فرمود:
"انسان وقتي در آخرين روز از دنيا و اوّلين روز از آخرت قرار گرفت (هنگام مرگ و اشراف به برزخ) مال و فرزندان و عمل او در برابر او تمثّل پيد ميكند پس رو به مال خود نموده و ميگويد: قسم به خدا كه من حرص زيادي به تو داشتم و بخل ميورزيدم، حال چه چيزي براي من پيش تو هست؟ جواب ميدهد تو از من به مقدار كفن خود اخذ بكن. سپس رو به فرزندان خود آورده و ميگويد: قسم به خدا كه من محبّ شما بودم و از شما حكايت ميكردم، حال براي من چه چيزي نزد شما هست؟ جواب ميدهند ما تو را تا قبر تو ميبريم و تو را زير خاك پنهان ميكنيم.
سپس متوجه عمل خود شده و ميگويد: قسم به خدا من در خصوص تو به زحمت ميافتادم و تو براي من سنگين و سخت بودي، حال چه چيز براي من پيش تو هست؟ جواب ميدهد كه من با تو در قبر تو هستم و همچنين روز حشر با تو ميباشم تا هم من و هم تو به پروردگار تو عرضه بشويم.
پس اگر انسان متوفي ولي خدا و بندة صالح باشد، شخصي كه داراي بوي پاكيزهتر و چهرة زيباتر از هر كسي است و هيكل جذابي دارد، نزد او حاضر ميشود و او ميگويد: بشارت باد بر تو روح و ريحان و نعمت و رحمت و بهشت نعيم الهي، ميآيي و خوش ميآيي. ميگويد: تو كي هستي؟ جواب ميدهد من عمل صالح تو هستم، حال، تو از دنيا وبه سوي جنت كوچ كن، و حقيقت اين است كه انسان بعد از انقطاع روح از بدن، كسي را كه غسل دهندة بدن اوست ميشناسد و حاملين جنازه خود را ندا ميكند و به آنها ميگويد كه تعجيل بكنند.
وقتي كه به قبر خود داخل گردانيده شد، ميآيند به سوي او دو ملك كه دو آزمايشگر قبر هستند. اين دو ملك ميآيند در حالي كه موهاي خود را ميكشند و با دندانهاي خود زمين را زير و رو كرده و به جستجو ميپردازند و صداي اين دو همانند رعد پر صدا چشمانشان همانند برق تيزي كه خيره كننده و ريايندة بينائي است ميباشد. به او ميگويند پروردگار تو كيست و پيغمبر تو كيست و دين تو چيست؟
ميگويد: پروردگارم "الله" است و محمد ( نبي من است ودين من اسلام است. ميگويد: خداي متعال تو را در آنچه دوست داري و راضي هستي، ثابت دارد. و اين همان است كه خدا مي فرمايد: "يثبّت الله الذّين آمنوا بالقول الثّابت في الحيوة الدنيا، تا آخر آيه" يعني "خداي متعال آناني را كه با صدق و گفتار ثابت در عمل، ايمان آورده اند، در زندگي دنيوي و آخرت روي ايمان و عقيدهاي كه دارند، ثابت نگه ميدارد".
سپس اين دو ملك تا چشم كار ميكند، عالم او را براي او وسعت ميدهند و دري به سوي بهشت به روي او باز ميكنند و به او ميگويند: آرام باش با دل مطمئن و مسرور و با آرامشي كه شبيه به آرامش جوان متنعم در موقع خواب است. و اين همان است كه خداي متعال در قرآن ميفرمايد "اصحاب الجنه يؤمئذ خير مستقرّاً و أحسن مقيلاً" يعني
"صاحبان بهشت در آن روز (بعد از مرگ) در بهترين قرارگاه و در بهترين آرامش هستند."
و اما وقتي كه انسان متوفي دشمن خدا باشد، موجودي كه قبيحترين مخلوق است از جهت ظاهر و لباس، و بدترين از نظر بو و رائحه، نزد او حاضر ميشود. به او ميگويد: تو كي هستي؟ جواب ميدهد من عمل تو هستم، مژده باد تو را آنچه قبلاً براي تو از آبهاي داغ و سوزاننده آماده شده ونيز، آتش جحيم. و حقيقت اين است كه اينچنين كسي هم بعد از انقطاع روح از بدن، كسي را غسل دهندة بدن او است، ميشناسد و حاملين جنازة خود را ندا ميكند و صدا ميزند كه او را نگه دارند.
وقتي به قبر خود داخل گردانيده شد، ميآيند به سوي او دو ممتحن قبر كه كفنهاي وي را كنار ميزنند و سپس به او ميگويند: كيست پروردگار تو؟ و كيست پيغمبر تو؟ و چيست دين تو؟ در جواب آنان ميگويند: نميدانم پس با او ميگويند: همينطور است، ندانستي و هدايت نيافتي. سپس با تازيانهاي به او ضربتي ميزنند كه همة جنبندهها بجز انس و جنّ به وحشت و ترس ميافتند و دري به سوي آتش به روي او باز ميكنند و به او ميگويند در بدترين حال قراربگير، و او در آنچنان ضيق و فشاري قرار ميگيرد كه مانند در فشار سخت قرارگرفتن نيزه است در آهن مخصوص بيخ نيزه، بنحوي كه دماغ او از بين ناخنها و گوشت او خارج ميگردد و خداي متعال مسلّط ميگرداند به او مارهاي زمين و عقربها و درندههاي زمين را كه ميگزند او را تا وقتي كه خداي متعال او را از قبر بيرون آورده و در قيامت مبعوث كند و او از شدت گرفتاري و بديها آرزوي قيام قيامت را ميكند"
در اين روايت، مسائل زيادي از خصوصيات و اسرار مربوط به اول مرگ و بعد از مرگ و مربوط به عالم برزخ، وجود دارد و همچنين، نكات و اشارات زيادي در تعبيرات آن هست كه ميتوان در ابواب مختلف از آنها استفادهها نمود.در مسئلة مورد بحث ما نيز شواهدي در اين روايت به چشم ميخورد.
نظر خود را اضافه کنید.