نويسنده «كاش منهم يك يهودي بودم»، آقاي اشكان تشكري معرفي شده است. براساس آنچه در كتاب آمده نويسنده، مسلمانزادهاي معرفي شده كه مدتي ماركسيست و از طرفداران حزب توده بوده است. هرچند بعيد به نظر ميرسد فردي به طور عادي به لحاظ قومي خود را در مرتبه پائينتري از ديگر اقوام بپندارد و آرزوي تعلق به قوم برتر را مطرح سازد، با اين وجود در صورتي كه نام نويسنده اثر آن باشد كه روي جلد آمده است با توجه به اينكه آثار تبليغاتي ديگري نيز به همين نام به نفع اسرائيل منتشر خواهد شد، هويت وي تا حدي روشن است. در آخرين صفحه كتاب در اين زمينه ميخوانيم: «كتاب ديگري كه آماده چاپ است و به زبان انگليسي هم منتشر خواهد شد، كتابي است كه درباره زندگي يك هنرمند نوشته شده. اين داستان كه در آمريكا و اسرائيل اتفاق افتاده و قهرمانان آن آمريكايي هستند، بسيار لطيف و عاشقانه است و هركسي در هر رشته هنري قرار دارد با آن نزديكي ويژهاي احساس خواهد كرد.»
هرچند اين آثار از ارزش چنداني برخوردار نيست، اما نفس توسل صهيونيستها به اين شيوههاي نازل تبليغاتي تا حدودي وضعيت بحراني آنان را بر اهل تحقيق روشن ميسازد و اينكه آقاي اشكان تشكري وجود خارجي داشته باشد يا خير، در برداشت از اين اثر و آثار مشابه، تغييري ايجاد نخواهد كرد.
نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران:
«در دنياي امروز بسياري از كشورها با دين و مرام و مسلك مختلف پي بردهاند كه در صورت آسيب ديدن كشور اسرائيل آنها نيز با فاجعه روبرو خواهند شد، بهمين خاطر و بخاطر حفظ خودشان سعي ميكنند گزندي به اسرائيل و قوم «يهود» نرسد. وقتي قدرتمندترين كشورهاي جهان چنين برداشت و دركي از وجود اسرائيل و قوم «يهود» دارند تكليف كشورهاي كوچك اقتصادي و صنعتي و نظامي كاملاً روشن ميشود.»(صص9-108)
آيا اين فراز برجسته كتاب «كاش من هم يك يهودي بودم» مؤيد وجود باوري جدي ميان صهيونيستها مبني بر شكستناپذير بودن مهمترين كانون تجمع آنان يعني اسرائيل است؟ اينكه افسانه شكست ناپذير بودن اسرائيل در سالهاي اوليه تأسيس آن در سرزمينهاي اشغالي فلسطين، چگونه و به كمك چه عواملي ساخته و پرداخته شد بحثي است عليحده، اما ترجمان عبارت فوق آن است كه بقاي صهيونيستهاي حاكم شده بر فلسطين تأثيرات بسياري بر سرنوشت كشورهاي شاخص سرمايهداري يعني آمريكا و انگليس دارد. اگر بپذيريم كه موجوديت اين جماعت با عوامل خارجي در هم تنيده شده است در واقع اعتراف كردهايم كه اسرائيل از يك سو هويت چندان مستقلي ندارد و از ديگر سو تاكنون به صورت گلخانهاي به حياتش ادامه داده است؛ بنابراين با اعتراف به اينكه «قدرتمندترين كشورهاي جهان» نميگذارند گزندي متوجه صهيونيستها شود، چگونه چنين سخن متعارضي مورد پذيرش واقع خواهد شد: «اين قدرت افسانهاي براحتي و سادگي بدست نيامده. قرنها سختي و درد و رنج ديده و ميليونها قرباني دادهاند تا به ضرورت چنين قدرتي پي برده و با همياري يكايك افراد قوم «يهود» و رهبري صهيونيسم آنرا بوجود آورده و حفظ مينمايند.» (ص108) براستي از كدام قدرت اقتصادي افسانهاي سخن به ميان ميآيد، در حالي كه اين به اصطلاح قدرت افسانهاي به ميلياردها دلار كمك سالانه آمريكا در كنار كمكهاي ساير كشورهاي غربي محتاج است؟ الي لوبل (ELI LOBEL) يهودي در مقدمهاي بلند بر كتاب «صهيونيسم در فلسطين» صبري جريس از حقوقدانان عرب تبعه اسرائيل – در مورد وضعيت اقتصادي و كمكهاي علني و رسمي غرب به اين كشور مينويسد: «توليد ناخالص ملي اسرائيل را، طي سالهاي 1965-1949 تقريباً برابر 24 ميليارد دلار تخمين زدهاند. طي همين دوره كمكهاي مالي خارجي به اسرائيل برابر 6 ميليارد دلار، يعني 25 درصد توليد ناخالص ملي! بوده است. اين وضع روز بروز بدتر ميشود. طبق ارقامي كه در 19 فوريه 1969 در مجلس ملي اسرائيل فاش گرديد، كسر بودجه اين كشور براي سال 1968 در مقايسه مقام با سال 1967 تقريباً 97 درصد- يعني 222 ميليون دلار- افزايش يافته است و در سال 1969 حتي به 435 ميليون دلار بالغ خواهد گشت. كسر بودجه دولت اسرائيل در سال 1968 دو برابر گرديد و در سال 1969 بار ديگر به دو برابر افزايش خواهد يافت.»(صهيونيسم در فلسطين، صبري جريس، ترجمه منوچهر فكري ارشاد، انتشارات توس، آبان 1350، صص8-137) در كنار اين كمكهاي رسمي و علني، سازمانهاي مخفي صهيونيستي، هرساله از نقاط مختلف جهان مبالغ كلاني را به طرق مختلف گردآوري و به اسرائيل منتقل ميكنند. اين شيوه قاچاق پول البته لطماتي جدي به اقتصاد ملي كشورها ميزند كه خود بحث مستقلي را ميطلبد.
همچنين دربارة كدام قدرت نظامي شكستناپذير تبليغ ميشود در حالي كه فلسطين اشغالي همواره سخت به كمكهاي تسليحاتي واشنگتن و لندن وابسته بوده است و هر ساله آخرين سلاحهاي استراتژيك، توسط اين كشورها در اختيار آن قرار ميگيرد؟ و در نهايت، از كدام قدرت سياسي بلامنازع صهيونيستها دم زده ميشود در صورتي كه همه مسائل و مشكلات منطقهاي و بينالمللي اين جماعت توسط آمريكا حل و فصل ميشود؟ واشنگتن علاوه بر استفاده مكرر از حق وتوي خود در شوراي امنيت به نفع اين شرورترين يهوديانِ قومي با فشار، تهديد و تطميع دولتها و نيز سازمان ملل، مصوبه مجمع عمومي اين سازمان را در مورد صهيونيسم تغيير داد. كاخ سفيد پس از تصويب قطعنامه 3379 در سال 1354، با استفاده از اهرمهاي سياسي و اقتصادي تلاشهاي مستمر و گستردهاي براي لغو يا تعديل آن به عمل آورد. اين قطعنامه ضمن برابر خواندن صهيونيسم با «ريشيزم» (نژادپرستي) تمامي كشورها را به مقابله با اين تمايلات نژادپرستانه دعوت نموده بود، اما در 10 دسامبر 1989 (19/9/68) دان كوئل – معاون رئيسجمهور وقت آمريكا – از دولتهاي جهان خواست تا با تلاش به منظور لغو قطعنامه مذكور به آمريكا بپيوندند. براساس همين برنامه، جرج بوش پدر رئيسجمهور وقت آمريكا- در 23 سپتامبر 1991 (1/7/70ش) در چهل و ششمين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل گفت: «صهيونيسم سياست و خط مشي نيست؛ صهيونيسم عقيده يهود است براي زندگي در ارض موعود و حقوق مردم يهود بايد به رسميت شناخته شود.» همچنين لورنس ايگلبرگر- معاون وزارت خارجه آمريكا- در 16 دسامبر 1991 (25/9/70ش) به عنوان رئيس هيئت نمايندگي آمريكا در اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل ضمن ارائه پيشنويس قطعنامهاي جديد كه متضمن لغو قطعنامه قبلي (برابري صهيونيسم با نژادپرستي) بود، گفت: «حكومتهاي آمريكا از زمان رياستجمهوري «جرالد فورد» تا «جيمي كارتر» و «رونالد ريگان» و بالاخره «جرج بوش»، همواره درصدد لغو اين قطعنامه… بودهاند.» «داگلاس هرد»، وزير خارجه وقت انگليس، نيز در 23 سپتامبر 1991 (1/7/1370ش) به طور رسمي پشتيباني كشورش را از طرح آمريكا اعلام كرد. حتي وزير خارجه اتحاد جماهير شوروي طي سخناني در چهل و ششمين اجلاس مجمع عمومي، قطعنامه برابري صهيونيسم با نژادپرستي را ميراث عصر يخبندان خواند. نماينده اسرائيل در سازمان ملل نيز بعد از به نتيجه رسيدن اين تلاش آمريكاييها پشت تريبون مجمع عمومي قرار گرفت و در برابر چشمان نمايندگان 166 كشور عضو سازمان ملل، قطعنامه 3379 (برابري صهيونيسم با نژادپرستيZIONISM ISRACISM) را پاره كرد و گفت: «سياهي شب به پايان رسيد».(ر.ك به پژوهة صهيونيست. صص 315-312. مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياء انديشه)
بنابراين، اسرائيل به عنوان نماد برتري نژادي را بايد بحق طفل دردانه سرمايهداري دانست كه به لحاظ سياسي، اقتصادي، نظامي و … كاملاً متكي به ياريهاي بيروني است. چنين پايگاهي با اين ميزان وابستگي كه مورد پذيرش تنظيم كنندگان كتاب نيز واقع شده چگونه به عنوان نماد قدرت صهيونيستها معرفي و نشانه توانمندي و استعداد و… آنان قلمداد ميشود.
نميتوان ناديده گرفت كه انتشار كتاب تبليغاتي «كاش منهم يك يهودي بودم» صرفنظر از هويت نويسنده و تهيه كنندگان آن- كه خود حديثي ديگر است- با علم به اين شرايط نگاشته شده است و اگر صهيونيستها داراي موقعيتي ايدهآل بودند نيازي به انتشار چنين آثاري نداشتند؛ لذا نفس توسل به چنين شيوههايي به وضوح حكايت از بحران جدي و روزافزوني دارد كه صهيونيستها در نيل به اهداف و تحقق برنامههاي نژادپرستانه خويش با آن مواجهند. به عبارت ديگر، در پس تهديدها و تطميعهاي مكرر ملتها و دولتهايي كه غاصبان فلسطين را به رسميت نشناختهاند، اهل نظر و تأمل ميتواند واقعيتهاي دور از دسترس و آنچه را در جامعه بسته اسرائيل ميگذرد، به خوبي درك كند. تكرار اين سخن در جاي جاي اثر مبني بر اينكه هيچ كس نميتواند حاكميت صهيونيستها را در خاورميانه متزلزل سازد، نمونه ديگري از ارعاب تبليغاتي است: «قدرت اسرائيل و اتحاد و اعتقاد اين قوم هم مثل گذشته نيست، بلكه ميليونها بار قدرتمندتر و آگاهتر و راسختر براي حفظ موجوديت خود ايستاده است.» (ص7) اينگونه اظهارات مبالغهآميز در واقع داراي ماهيتي عكس ظاهر خويشاند. زماني اينگونه قدرتنماييها ماهيت خود را بيشتر متجلي ميسازند كه بلافاصله بعد از هر تهديد با وعدههايي كه گويي ميخواهند با آن كودكي را بفريبند ملتها را دعوت به تغيير مواضع خود نسبت به اسرائيل ميكنند: «شما دانشجوي عزيز از كجا ميدانيد كه اگر از حمايت بينالمللي و امكانات بيحد اين قوم (يهود) بتوانيد بهرهمند شويد نام آور بعدي و برنده جايزه نوبل نخواهيد بود؟»(ص31)
اگر واقعاً موقعيت صهيونيستها در اسرائيل آنگونه است كه در اين كتاب ترسيم ميشود، ديگر از مخالفت ملتهاي بيپناه و بيپشتيبان چرا بايد نگران باشند؟ چرا مدعيان يكي از بزرگترين قدرتهاي جهان بودن، در حالي كه رژيمهاي حاكم بر ملتها در خاورميانه و جهان اسلام عمدتاً دست نشاندگان آمريكا به حساب ميآيند باز هم خود را در انزوا ميبينند؟ اين احساس نگراني يا ناشي از خلاف واقعگويي است يا تعريف درست از قدرت نداشتن: «با تلاش و جانفشاني تكتك افراد اين قوم چه در اسرائيل چه در سراسر جهان، امروز اين كشور بصورت يك قدرت بزرگ منطقهاي درآمده و در جهان يكي از بزرگترين قدرتهاي تعيين كننده ميباشد.»(ص9)
اما واقعيت چيز ديگري است. هرچند آمريكا توانست با اعمال قدرت، موضع سازمان ملل را نسبت به صهيونيسم به عنوان نمادي از نژادپرستي و برتري قومي تغيير دهد، ولي ملتها روز به روز از ماهيت اين پديده شوم و عواقب آن آگاهتر ميشوند و در برابر آن بيشتر صفآرايي ميكنند، به اين ترتيب آيا ميتوان با وعدههاي سطحي، ملتها را از اين شناختشان دور ساخت يا آنان را مجبور كرد تا در قرن بيست و يكم افراطيترين پديده نژادپرستي را تحمل كنند؟ آثاري اينچنين قطعاً قادر به ايجاد تغييري در روند رو به فزوني نفرت از تبعات غيرانساني تحميل پايگاه صهيونيستي در خاورميانه نخواهد بود. حتي تنظيمكنندگان كتاب «كاش منهم يك يهودي بودم» براي برونرفت از اين شرايط، آن چنان دچار اغراقگويي ميشوند كه بعضاً ناگزيرند از شتاب آن بكاهند: «فوراً نميتوانيد وارد جمع اين قوم شده و از امكانات آنان بهرهبرداري نمائيد. اما هر آغازي روزي به سرانجام خواهد رسيد.»(ص92)
قبل از پرداختن به جزئيات اين موضوع و ساير موضوعاتي كه در اين اثر مطرح ميشود، شايسته است بر اين نكته تأكيد ورزيم كه در همه جوامع بشري از قرون گذشته تاكنون، كمتر نسبت به يهوديت به عنوان يك دين الهي (عليرغم همه تحريفات) مسئلهاي وجود داشته و به گواه تاريخ، عمده تعارضات و درگيريها ناشي از عملكردهاي غيراصولي يهوديتِ قومي بوده است. خصلتها و ويژگيهاي يهوديت قومي همواره در طول تاريخ تقابلي جدي را بين آنان و ساير ملتها و صاحبان ديگر اديان موجب ميشده كه بعضاً عواقب آن متوجه يهوديتِ ديني نيز شده است. اصولاً يهوديت قومي تعلقي به باورهاي الهي ندارد و تاكيد چنداني بر دين يهود نميكند، بلكه بر قوميت پاي ميفشرد و برتريطلبي و استيلاي سياسي، اقتصادي، نظامي و… برساير ملتها را پي ميگيرد؛ بنابراين ما در اين بحث با يهوديت قومي كه بستري براي پيدايش صهيونيسم فراهم ساخته مواجهيم، زيرا كتاب «كاش منهم يك يهودي بودم» صرفنظر از عنوان آن، به صراحت درباره صهيونيستها تبليغ ميكند و يهوديت ديني در آن، محوريت يا موضوعيت ندارد: «پس از قرنها تلاش، قوم «يهود» به رهبري «صهيونيستها» بالاخره موفق شد كه در سرزمين آباء و اجدادي و در كنار اماكن تاريخي و مقدس خود و در وسعتي بسيار كوچك مجدداً حكومت خود را تشكيل دهد و كشور «اسرائيل» را بوجود بياورد.» (ص7) به صراحت از اين فراز برميآيد، اين اثر ميخواهد اذهان را متوجه يهوديتي كند كه رهبري آن در يد صهيونيستهاست، در حاليكه بسياري از يهوديان جهان نه تنها با تمايلات صهيونيسم و سردمداران آن همراه نيستند بلكه عليرغم همه مخاطرات، با آن مقابله كردهاند. براي نمونه، گزارش محرمانه سفارت ايران از بغداد در تيرماه 1325 تحت عنوان «جمعيت مبارزه با صهيوني در عراق» اين تقابل را از ابتداي تحركات صهيونيسم در فلسطين به خوبي روشن ميسازد: «وزارت امور خارجه- در چند ماه پيش عدهاي از جوانان يهود و مسلمان عراقي جمعيتي به نام (جمعيت مبارزه با صهيوني) تشكيل داده و روزنامهاي هم به نام (العصبه) منتشر مينمودند. مرام اين جمعيت به طوري كه از نام آن هويدا است مبارزه برضد صهيوني ميباشد ولي رفته رفته و مخصوصاً پس از انتشار گزارش كميسيون مشترك انگليسي و آمريكايي در باب مهاجرت يهود به فلسطين، بر فعاليت و اجتماعات و نطقها و مقالات جمعيت افزوده گرديده و در اين فعاليت پيوسته حملات شديدي به دولتهاي استعماري مينمودند… گروهي از منتسبين به جمعيت نامبرده بامداد روز آدينه 7 تيرماه جاري بدون تحصيل اجازه از دولت اجتماع نموده، سپس به هيأت دستهجمعي و تظاهر در خيابانهاي بغداد حركت مينمايند و در پيشاپيش خود پرچمهايي با عبارات (خواهان تخليه كامل هستيم) (مرده باد استعمار) (مطالبه آزادي جمعيت) (رهايي توقيف شدگان) (رفع توقيف از روزنامه العصبه) افراشته، با هورا و فرياد (مرده باد استعمار) از پل عبور كرده به خياباني كه به طرف سفارت كبراي انگليس ميرود سرازير ميشوند. در عرض راه افراد پليس درصدد متفرق كردن آنها برميآيند ولي نظر به كمي عده پليس و فزوني جمعيت كه در حدود چهارصد نفر بودند متظاهرين خود را به ميدان جلوي سفارت كبراي مزبور ميرسانند. گارد مستحفظ سفارت جلوگيري كرده و عده ديگر پليس هم به كمك آنان رسيده و چون متظاهرين مقاومت نشان ميدهند پليس تيراندازي ميكند و در ضمن زد و خورد، به طوري كه اظهار ميشود چندين نفر مجروح ميشوند كه يكي از آنان به نام (شاوؤل طويق يهودي) بدرود [حيات] گفته و بقيه كه چهار نفر مسلماناند تحت معالجه ميباشند… چون اين قضيه در بغداد موضوع بحث زياد قرار گرفته و شايد هم منجر به تظاهراتي از طرف احزاب ديگر به صورت اعتراض نسبت به بستن حزب العصبه و تيراندازي پليس بشود مراتب گزارش داده شد. [1074/102006ن] وزير مختار [امضاء محسن رئيس]» (اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين، صص 93-92، سازمان اسناد ملي ايران)
به گواه اين سند و ديگر اسناد مسلم، يكي از مخالفان جدي صهيونيسم از ابتداي پيدايش آن همان يهوديت ديني بوده است؛ زيرا يهوديت ديني هرگز حاضر نبوده ننگ نژادپرستي را به يهوديت پيوند زند؛ بنابراين ادعاي پذيرفته شدن رهبري صهيونيسم توسط تكتك يهوديان جهان يك جعل مسلم تاريخ بيش نيست. همچنين بررسي دقيق چگونگي مهاجرت برخي يهوديان به فلسطين اشغالي خود حديث تلخ ديگري است كه ادعاي اين كتاب را كاملاً نفي ميكند. براي نمونه، در مورد همين يهوديان عراق بايد گفت آن عدهاي كه تن به مهاجرت دادند به دليل وحشتي بود كه جنايتكاران صهيونيست ايجاد كردند. الي لوبل يهودي در فرانسه در اين زمينه مينويسد: «در بررسي يكي از هواخواهان سرسخت روش خشن جهت تسريع جريان مهاجرت يهوديان از كشورهاي مبداء با اسرائيل، كه اغلب «صهيونيسم خشونتآميز» ناميده ميشود- خشونتآميز براي يهوديان- چنين ميخوانيم: «دولت اسرائيل برابر اين امر قرار گرفته بود كه به نجات 130 هزار يهودي بشتابد، تا ضمناً بدين وسيله تعداد اتباع يهود كشور را نيز افزايش دهد. جامعه يهوديت عراق در اين هنگام فاقد يك رهبري قدرتمند بود. رهبران يهوديان عراق دست بهيچ اقدامي نزدند: يا نميدانستند چكار بايد بكنند و يا آنكه نميخواستند مسئوليت ابتكار عمل را بعهده بگيرند. يك نفر بايد دست به كار ميشد. او (بنگوريون) درست در لحظه مناسب اقدام نمود. تنها اقدامي مانند «ماجرائي ناگوار» ميتوانست يهوديان عراق را به مهاجرت تشويق كند» (مندسS.Mendes، [عنوان مقاله] «مهاجرت از عراق و دولت اسرائيل»، نقل از روزنامه ها ارتص). اين «ماجراي ناگوار» عبارت بود از يك رشته اقدامات تحريكآميز بدين شكل: در بغداد در برخي اماكن يهوديان- مانند كنيسه- بمبهائي منفجر كردند، اين انفجارات قربانيهائي بهمراه داشت و وحشتي شديد بين يهوديان پديد آورد، وحشتي كه آنها را تحريك به مهاجرت نمود. در اين هنگام بسياري از مأموران مخفي اسرائيل و مزدوران يهوديشان بازداشت شدند. دو نفر از خرابكاران اسرائيلي محكوم شده و اعدام گرديدند. مجله اسرائيلي «عالم هذه» (20 آوريل 1966) از جزئيات اين ماجراي ناگوار و تحريكات ضد يهودي در عراق پرده برداشته است.» (الي لوبل در مقدمهاي بر كتاب صهيونيسم در فلسطين، ترجمه منوچهر فكري ارشاد، انتشارات توس، تهران، آبان 1350، صص 3-132) اين يهودي مقيم فرانسه به نقل از منابع اسرائيلي ثابت ميكند كه چگونه صهيونيستها با كشتار يهوديان آنها را وادار به ترك وطن ميكردند.
اش من هم یک یهودی بودم!
نظرات
- هیچ نظری یافت نشد
نظر خود را اضافه کنید.