مرثيه خواني

1) مدينه و سرآغاز قيام امام حسين(ع)
عشق حسين بن علي در تار و پودم
مهر و والاي آل عصمت در وجودم
جونكه نمك پروردة اين خاندانم
شد تربت خون خدا مهر سجودم
تا زنده ام دست از ولايش برندارم
آن گونه كه با مهر او تا حال بودم
اشك غمش روي سياهم شستشو داد
با شوق كويش ديده بر عالم گشودم
با رسيدن گزارش مرگ معاويه به امام حسين ( ع ) سرانجام تصميم گرفت مدينه را ترك گويد. زيرا حسين ( ع ) كسي نبود كه دست بيعت با يزيد دهد و بر اساس همين اعتقاد ابي عبدالله الحسين ( ع ) شبانه با گروهي از برادران و فرزندان و اهل و عيال به طرف مكه حركت كردند، هر چند محمد حنفيه و ام سلمه و ديگران دوست داشتند مانع حركت حضرت شوند ولي نتوانستند و عاقبت در حالي كه اين آيه شريفه(1) را تلاوت مي كردند از مدينه خارج شدند.
پس از چند روزي كه فاصله مدينه تا مكه را طي كردند روز سوم شعبان به مكه معظمه وارد شدند.
مدينه از كنار تو روانم
دگر هرگز به سويت برنگردم

مرا شايد كه بعد از اين ببيني
اگر در اين سفر پرپر نگردم
اگر عباس من كشته نگرديد
دگر من بي علي اكبر نگردم
اگر زنده بماند شيرخواره
بروي دست بي اصغر نگردم
خويشان و دوستان از بني هاشم اصرار داشتند تا حسين ( ع ) را از اين سفر منصرف سازند، ولي امام ( ع ) با استناد به توصيه جدش پيامبر(ص) كه فرمود :
اخرج الي العراق ان الله شاء ان يراك قتيلا.
اي حسين مدينه را به قصد عراق ترك كن، زيرا خداوند مي خواهد تو را كشته ببيند ، لذا همراه جوانان و فرزندان و اهل بيت از مدينه خارج شد .

بمن فرمود جدم كه خداوند
همي خواهد تو را كشته ببيند
سرو جان را به راه حق فدا كن
بخونت خواست آغشته ببيند
بنابر نقل قطب راوندي ( ره ): ام سلمه همسر پيامبر ( ص ) در لحظات خروج امام (ع) از مدينه عرض كرد: اي حسين مرا با بيرون رفتن از مدينه غمناك مكن، زيرا من از جد بزرگوار تو پيامبر(ص) شنيدم كه فرمود: فرزند من حسين ( ع ) را در سرزمين كربلا خواهند كشت، فرمود: اي مادر، نه تنها از اين جريان با خبرم بلكه روز كشته شدن و قاتلم را نيز مي شناسم و حتي مدفن و همراهان شهيد خود را مي دانم، همين لحظه بود امام ( ع ) اشاره اي فرمودند، كربلا و محل شهادت خود را به ام سلمه نشان دادند، وي با ديدن اين صحنه زياد گريه كرد.
… ام سلمه گفت پيامبر به من تربتي داده كه در شيشه نگهداري مي كنم، حضرت ابي عبدالله (ع ) با قدرت اعجازي خود دست دراز كردند، و خاكي از كربلا بر گرفت به ام سلمه داد … و فرمود اين خاك را هم با تربتي كه از جدم گرفته اي نگهداري كن و هر وقت ديدي اين دو خاك خون شده بدان مرا در كربلا كشته اند.
آن شب ، يكشنبه 28 رجب سال 60 هجري بود كه فرداي آن تصميم به حركت گرفت لذا كنار قبر جد بزرگوار و قبر مادر و برادرش آمد، با آنان وداع نمود و سرانجام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و بسياري از خاندانش، مدينه را به قصد آمدن مكه ترك گفتند.
از كنار قبر مادر مي روم
از بر قبر پيمبر مي روم
همراه عباس و عبدالله و عون
بلكه با افراد ديگر مي روم
نوجوانان را به همراه مي برم
سوي قربانگاه با سر مي روم
2) امام حسين ( ع ) به مكه آمد
اي مهر غم انگيز تو چون آيينه
وي عشق حريم كوي تو در سينه
هر كس نبود لايق اين در گران
آسان نتوان رسيد بر گنجينه
اي كاش زيادتت فراهم مي شد
در خدمت مهدي شب هر آدينه
آري به خدا قسم به يك گوشه چشم
آئيه دل پاك كني از كينه
يك لحظه بيا بديدنم موقع مرگ
زيرا كه بود علاقه ام ديرينه
سيمين شب شعبان كه مصادف با شب جمعه بود امام حسين ( ع ) وارد مكه شدند، شخصيت هاي برجسته كوفه همين كه از خروج امام حسين ( ع ) از مدينه و آمدنشان به مكه و امتناعش از بيعت يزيد خبردار شدند، نامه هاي پي در پي و زياد در رابطه با دعوت از امام ( ع ) براي آمدن به كوفه نوشتند و براي حضرتش ارسال نمودند. اين نامه ها كه در حدود 150 نامه بود كه هر كدام از آن را يك يا دو نفر ، سه و چهار نفر نوشته بودند و امضاء كرده بودند.
بيا كه دوستان در انتظارت
بيا كه جان كوفي ها نثارت
بيا كه عشق ديدار تو داريم
كه سر بر پاي مهر تو گذاريم
بيا بر كوفيان لطف و كرم كن
بيا و كوفه را باغ ارم كن
بيا تا راز دل با تو بگوييم
ز تو عطر پيمبر را بجوييم
بيا ما را ز رويت مفتخر كن
ز مكه ماندنت صرف نظز كن
مضمون يكي از نامه هايي كه فرستادند اين بود ، بسم الله الرحمن الرحيم نامه اي است از شيعيان و فدائيان آن حضرت به امام حسين ( ع ) اي مسلم از آمدن به كوفه عجله كن كه مردم اين سرزمين در انتظار قدوم مسرت آفرين شما هستند. فالعجل فالعجل ثم العجل تا مي تواني در اين باره شتاب كن


3) مسلم بن عقيل، اولين قرباني
با مهر تو چون سرشته شد آب و گلم
سوي حرم تو پر كشيده است دلم
مولاي بزرگواري اي كشتة عشق
من ز ينهمه لطف و مهرباني خجلم
صد شكر كه با اين همه عصيان و گناه
با رشتة مهر تو به تو متصلم
امام حسين ( ع ) با دريافت حدود 12 هزارنامه از طرف مردم كوفه سرانجام مسلم بن عقيل پسر عموي خويش را همراه با نامه اي راهي كوفه كرد و در قسمتي از نامه مرقوم فرمود :
و اني باعث اليكم اخي وابن عمي و ثقتي من اهل بيتي مسلم بن عقيل(1)
" فرستادم به سوي شما برادرم و پسر عمويم و مورد وثوق اهل بيت من مسلم بن عقيل "
اگر آنچه در نامه هاي خود نوشته ايد با گزارش برادرم و نماينده ام مسلم منطبق بود من هم به زودي به سوي شما خواهم آمد.
" فلعمري ما الامام الا حاكم بالكتاب القائم بالقسط الدائن بدين الحق."
" به جانم سوگند امام كسي است كه به كتاب خدا در ميان مردم حكم مي كند بر اساس عدالت قيام مي كند و بر محور دين حق دينداري نمايد. "(1)


نمودم ابن عم خويش ارسال
كه بنويسد برايم شرح احوال
چه برخوردي شما با او نماييد
چگونه راز دل با او گشائيد
چواني است پرشور و وفادار
كند در راستاي دينش ايثار
مبادا آنكه تنهايش گذاريد
به دست دشمنان او سپاريد
مبادا كوفه اش غمخانه گردد
كه با او هر كسي بيگانه كرد
مبادا در بروي او ببنديد
بروي نائبم مسلم بخنديد
در آن شب هاي آخرين بود كه پس از برگزاري نماز مغرب بيش از سي نفر از آن همه بيعت كنندگان نمانده بودند و در لحظه خارج شدن حضرتش از مسجد بيش از ده نفر ديده نمي شد و آنگاه كه از مسجد بيرون آمدند همه رفتند و مسلم بن عقيل را تنها گذاردند، ديگر كسي نبود كه او را راهنمايي كند يا به خانه ببرد، لذا با كمال حيرت كوچه هاي كوفه را يكي پس از ديگري پشت سر مي گذاشت و نمي دانست كجا برود و درِ كدام خانه اي را بكوبد.
خدا يا كوفه و تنها غريبم
شب و دور از وطن اين جا غريبم
همه آن عهد و پيمانها شكستند
همه رفتند و درب خانه بستند
چنان تاريك گرديده غروبم
نمي دانم كدامين در بكوبم
چرا اطرافيانم رفته باشند
همه در خانه هاشان خفته باشند

گهي سر مي نهم بر روي ديوار
گهي ميريزم اشك از چشم خونبار
در آن شبي كه ابن زياد به كوفه آمد و مردم به گمان اين كه حسين ( ع ) است از او استقبال پرشوري كردند .
دسته دسته مي آمدند با سلام و اظهار محبت نمودن به مسلم كه تقريباً بيش از چهل هزار نفر همه فرياد مي زدند ما با تو هستيم.
ولي عاقبت كار به جايي رسيد كه در كوچه هاي كوفه غريبانه و دل افسرده تنهاي تنها قدم مي زد و راه به جائي نمي برد تا به در خانة طوعه رسيد ، طوعه اي كه در اين شرايط حساس در انتظار جوانش بسر مي برد. حضرت نزديك آمد و سلام كرد و كمي آب طلبيد.

" يا امه الله اسقني الماء "
" اي خانم با قدري آب مرا سيراب كن "
طوعه ظرف آبي آورد و حضرت نوشيد و سپس طوعه ظرف آب را در خانه گذاشت و باز به در خانه آمد ديد هنوز اين مرد متحيرانه ايستاده، پرسيد اي مرد مگر آب ننوشيدي، چرا از كنار خانه ام نمي گذري؟ جواب نداد ، براي دفعه ديگر مسلم را صدا زد و جواب نداد، براي دفعه ديگر مسلم را صدا زد و جواب نيامد سرانجام گفت اي مرد، مگر خانه و آشيانه نداري، مصلحت نمي دانم در اين موقع شب كنار خانه من بماني، مسلم ديگر طاقت نياورد، همينكه ناراحتي و بيتابي زن را شنيد خود را معرفي نمود و فرمود من مسلم بن عقيل هستم.(1)

منم مسلم علي را نور عينم
همان اعزامي از سوي حسينم
منم در كوچه هاي كوفه شبگرد
كه دارم سينه اي لبريز از درد
منم مسلم كه سرباز امامم
كه هم تنهايم و هم تشته كامم
منم مسلم، اگر ياور ندارم
ولي دست از امامم بر ندارم
منم مسلم دلم اندوهگين است
كه تنها بسترم خاك زمين است



4) ميهماني به خانه طوعه
اين لحظه طوعه متوجه شد اين همان مسلم نماينده ابي عبدالله الحسين(ع) است در را براي او گشود و او را به آغوش خانه برد و با احترام براي مسلم غذا آمده كرد، ولي حضرت از خوردن امتناع كرد، مقداري از شب را خوابيد و سپس براي عبادت برخواست. طوعه وقت اذان صبح آب تهيه كرد تا مسلم وضو بگيرد.
عرض كرد: مولاي من، ديشب را بيدار بوديد و هيچ نخوابيديد. فرمود: چرا مقداري خوابيدم و در خواب عموي بزرگوارم علي (ع) را در خواب ديدم كه به من فرمود: العجل العجل . مسلم عجله كن نزد ما بيا. بگمانم ديشب آخرين شب حيات من بود. وضو گرفت و نماز خواند كه ناگه صداي هجوم آوردن لشكر دشمن را به گوش شنيد و خود را براي دفاع آ‎ماده كرد. اين خبردار شدن لشكر از جايگاه مسلم در اثر گزارش بلال پسر طوعه كه براي فرمانداري كوفه بود داير بر اينكه مسلم در خانه ماست.
خانه را به محاصره درآوردندو عاقبت با آنهمه شجاعتي كه از مسلم ديدند به او امان دادند و با مكر و خدعه او را دستگير كردند و به دار الاماره نزد ابن زياد بردندكه در اينجا برخورد خشونت بار و گفتگوي زيادي بين مسلم و ابن زياد رد و بدل شد. جملاتي كه براي آن ظالم غير قابل تحمل بود. اينجا بود كه دستور قتل مسلم را داد. همين كه براي كشتن او را بر فراز دارالاماره بردند در حالي كه زبانش به ذكر خدا گويا بود، سر نازنين او را از تن جدا كردند. آن سر را بر زمين افكندند و به دنبالش پيكر مباركش را از بالاي دارالاماره در ميان كوچه هاي كوفه پرتاب كردند.
شهادت مسلم در روز چهارشنبه نهم ذيحجه بود.
اشعاري كه در ذيل مي خوانيد مضمون پيامي است كه براي عمويش امام حسين (ع) فرستاده است.(1)
مرا بردند در دارالاماره بس آزردند بر دارالاماره
همه افسرده حال از گفتن من همه اندر مقام كشتن من
پسر عمو مبادا كوفه آيي كه باشد كوفيان را بي وفايي
اگر آيي تو را تنها گذارند به پيش دشمنانت واگذارند
ز كوفي بي وفاتر من نديدم كه من شهري همه دشمن نديدم
سلامم را رسان بر اكبر خود به عباس و عون و جعفر خود
پسر عمو بيا فكر دگر كن زكوفه آمدن صرف نظر كن
 


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام