64. مردانگی
روزی عدهای از امام باقرعلیه السلام پرسیدند، مردانگی چیست؟ هر یك سخنی گفت. سپس حضرت فرمود: مردانگی آن است كه طمع نكنی تا زبون شوی، سؤال نكنی تا تهیدستشوی، بخل نورزی تا دشنامت دهند، نادانی نكنی تا دشمنتشوند. (1)
65. آداب غذا خوردن در سیره علوی
كمیل! به هنگام غذا خوردن، نام خدایی را كه با اسمش هیچ روزی زیان نرساند و نامش برای هر بدی درمان است، بر زبان آر.
كمیل! غذای خود را با دیگران بخور و بخل نورز. تو به كسی روزی نمیدهی (میهمان روزی خود میخورد) خداوند به تو پاداش فراوان دهد، بر سر سفره خوش خوی باش.
كمیل! آرام غذا بخور تا رفیقتسیر شود و دیگران هم استفاده كنند.
كمیل! پس از غذا خوردن، خدای را سپاس گزار و صدا را به شكر بلند كن تا دیگران هم شكر گویند و اجر تو افزون گردد.
كمیل! معده را از طعام آكنده نكن، برای آب و باد هم جای بگذار تا هنوز اشتها باقی است، دستبكش تا غذا گوارا شود كه سلامت تن در گرو كم خوردن غذا و آب است. (2)
66. چند نكته
- هر كه دانست كه خالق در حق او تقصیر نكرد از حسد برست و هر كه دانست كه قسام قسمتبد نكرد از بد برست.
- از دیدار شناخت افزاید، لكن دیدار به قدر شناخت آید.
- در حق دنیا چه گویم كه به رنجبه دست آرند و به زحمت نگاهدارند و به حسرت بگذارند.
- ایمن منشین كه هلاك شوی. ایمن آن زمان شوی كه با ایمان زیر خاك شوی.
67. در سوگ امام عارفان
اماما!
چنان عشقتبه جانم آتش افروخت
كه تا صبح قیامتبایدم سوخت
مجذوبا! تو به مصداق
آنها كه در حقیقت اسرار میروند
سرگشته همچون نقطه پرگار میروند
راهی كه آفتاب به صد قرن آن برفت
ایشان به حكم وقتبه یكبار میروند.
ره صدساله به یك جام زهر پیمودی و به سرا پرده راز واصل گشتی. جانت جهاننما بود و چنین است جلوهگاه سبحات جلال و جمال آن جمیل علیالاطلاق هر سبوحی است هرگز در سلك حدث درنگ نداشت و مرغ قدوسیات هماره بر كنگره كبریا پر میكشید. (تنظیم: م. غ)
68. حكایت
ناخوشی آوازی به بانك بلند قرآن خواندی، صاحبدلی بر او بگذشت و گفت: تو را مشاهره چند است؟
گفت: هیچ!
گفت: پس این زحمت چرا به خود میخواهی؟
گفت: از بهر خدا میخوانم!
گفت: از بهر خدا مخوان، گر تو قرآن بدین نمط خوانی، ببری رونق مسلمانی (3)
69. اجل
دست و پا بریدهای هزار پایی بكشت. صاحبدلی بر او گذر كرد و گفت: سبحان الله با هزار پایی كه داشت، چون اجلش فرا رسید از بیدست و پای گریختن نتوانست. (4)
70. حسود
در افسانههای هندی آوردهاند كه روزی خداوند به یك آدم حسود گفت: هر چه دلت میخواهد از من بخواه به تو میدهم. فقط به یك شرط كه به همسایهات دو برابر آن را بدهم. اگر به تو یك خانه بدهم، به او دو خانه خواهم داد و اگر به تو یك اسب بدهم، به او یك جفت اسب، حال تو چه میخواهی؟
آن شخص حسود پس از اندكی تامل پاسخ داد: ای پرورگار قادر متعال! تقاضا میكنم یك چشم مرا كور كن؟! (5)
71. مؤمن واقعی
شیخ ابوسعید را گفتند: فلان كس بر روی آب میرود.
گفت: سهل است، جغری (وزغ) و صعودهای (نوعی گنجشك كوچك) نیز بر روی آب میرود.
گفت: فلان كس در هوا میپرد!
گفت: زغن (مرغ گوشتخوار) و مگس نیز در هوا میپرد.
گفتند: فلان كس در یك لحظه از شهری به شهری میرود.
شیخ گفت: شیطان نیز در یك نفسی از مشرق به مغرب میرود. این چنین چیزها را چندان حقیقتی نیست. مرد آن بود كه در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و بخسبد و بخرد و بفروشد دور بازار در میان خلق داد و ستد كند و زن خواهد و با خلق درآمیز و یك لحظه از خدای غافل نباشد.
پینوشتها:
1. تحفالعقول عن آل الرسول، ترجمه احمد جنتی، ص 335
2. همان، ص 183، بخشی از توصیههای حضرت امیرعلیه السلام به كمیل
3. گلستان سعدی، باب چهارم
4. همان، باب سوم
5. زائر، ویژهنامه روزنامه قدس، اردیبهشت، 1371، ص 12
نظر خود را اضافه کنید.