درمقاله حاضر نویسنده با رویکردی تحلیلی به بررسی صفت ناپسند عجب و خودبینی پرداخته و راههای رهایی از این رذیله اخلاقی مذموم را تبیین کرده که باهم آن را از نظر می گذرانیم.

راه مبارزه با عجب
از جمله مفاسد اخلاقی بسیار خطرناک و مهلک، که می تواند نتیجه یک عمر عبودیت و بندگی انسان را نابودکرده و از یک انسان بهشتی و سعادتمند،موجودی دوزخی و بدعاقبت بسازد، مفسده موحش «عجب و خودبینی» است. مفسده ای درونی که همواره مورد غفلت قرارگرفته و به همین دلیل کسی آن را برای خود نقص و عیب نمی شمرد! چه بسا سالیان بسیاری بر آدمی بگذرد که این میکرب خطرناک روحی و اخلاقی دردل و جانش ریشه دوانده و پایدارشده باشد و با این حال او خود را فردی

مهذب و پاک از هرگونه ناپاکی بداند! و این خصلت همه امراض روحی است که چون همراه با درد و رنج ملموس همچون امراض جسمانی نیستند، مورد غفلت واقع شده و گرد فراموشی بر آن می نشیند.
و اما این بیماری روحی آنگاه بر دل و جان آدمی عارض می شود که انسان، نگاهی به خود و اعمال و عبادات و علمش می کند و آنرا با دیگران مقایسه می نماید و چون عبادت، علم و کمالات و فضائلی را که در خود سراغ دارد! در دیگران مشاهده نمی کند! مغرورشده و خود را برتر ازدیگران می بیند و درنتیجه بر زمین و زمان فخر می فروشد و توقع دارد که همگان به او احترام گذارده و عزیزش دارند. چنین انسانی در ادامه این مسیر پرخطر، کارش به جایی می رسد که حتی بر خداوند عز و جل نیز منت می گذارد که عبادتش می کند و جز خویشتن کسی را لایق بهشت نمی داند.
آری، انسان مغرور تنها بر آدمیان و همنوعان خود فخر نمی فروشد بلکه از دیدگاه او حتی پروردگار عالم نیز باید مطیع او بوده و منت کش اعمال ناچیز او باشد!!! و ناگفته پیداست که سرانجام چنین انسانی جز گرفتارآمدن به عذاب الیم الهی و هلاکت ابدی چیز دیگری نخواهدبود، چرا که امام صادق(ع) فرمود:
«من دخله العجب هلک: هر که را عجب گیرد نابود شود.»
قلب سلیم، دستغیب/۲/۳۴۶
و:
«… امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که موسی (ع) به شیطان گفت: به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد کند تو بر او مسلط شوی.
پاسخ داد: هرگاه خودبین شود و کار خود را افزون شمارد و گناهش درنظرش کوچک جلوه کند.»
(همان/ ص۳۴۷)
در نوشتار زیر بطور اختصار به برخی از اموری که توجه به آنها موجب زائل شدن این نقیصه روحی می گردد اشاره می شود.
باید دانست که برای از بین بردن هر معضل اخلاقی، مهمترین ابزار، نیروی «عقل و تفکر» است. چرا که با استفاده ازاین نیرو می توان در درجه نخست به علل ایجاد معضل و در درجه بعدی به راههای مقابله با آن پی برد و در واقع با کمک این هدیه بزرگ الهی است که آدمی راه را از چاه و سعادت را از شقاوت تمیز می دهد.
در رابطه با علاج عجب و خودبینی هم هیچ ابزاری مهمتر از تفکر نمی تواند مفید باشد.

الف- تفکر در خود:
آدمی با اندیشه در خود و احوال خود، به این مسئله روشن پی خواهد برد که آنچه از کمالات مادی و معنوی که در خود می بیند، تماما اموری هستند که به اصطلاح در ردیف «امور کسبی» قرار دارند و هیچکدام را ذاتا دارا نبوده است. اگر ثروتی دارد و اگر از جمالی برخوردار است و نیز اگر عبادتی و یا علم و دانشی اندوخته است، همگی جزو ذات و ماهیت او نبوده و بعد از آراسته شدن به خلعت حیات بدانها رسیده است. اصولا هر موجودی غیر از ذات اقدس الهی، غرقه دریای فقر و نیستی بوده و اگر سرمایه های خدادادی نباشد قادر به اکتساب هیچگونه کمال و فضیلتی نخواهد بود. اوست که با اعطاء عقل و گوش و چشم و دست و پا و سایر اعضاء و استعدادها، زمینه وصول به کمالات را برای انسان فراهم می سازد. نتیجه آنکه تمام اعمال و عبادات او و دارایی هایش به ذات بی انتهای خداوند برمی گردد. مثل انسان معجب مثل طفلی است که با بهره گیری از یاری پدری مهربان توانسته سرمایه ای مادی و معنوی برای خود دست و پا کند اما در عین حال با همان سرمایه اندک، بر پدر خویش فخرفروشی می کند!! از همین روست که انسان خودبین هرگز خداشناس نبوده و بهره ای از توحید ندارد که گفته اند:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه
(بوستان سعدی/باب چهارم)

ب- تفکر در مسئولیت خویش:
مثلی است معروف که: هر که بامش بیش برفش بیشتر. این ضرب المثل برای کنار گذاردن «عجب و خودبینی» می تواند بسیار حائز اهمیت باشد، زیرا با توجه به این مثل هرگاه آدمی در خود نشانی از کمالات مادی و معنوی مشاهده کرد، پیش از آنکه به دام عجب و خودبینی گرفتار آید باید به فکر مسئولیتی باشد که در اثر کسب آن فضیلت متوجه او گردیده است. اگر مالی اندوخته باید بداند، مال اندوزی چندان هنری نیست بلکه هنر، آن است که بتواند حقوق واجب و مستحب آن را آنگونه که خدا و رسول سفارش فرموده اند ادا نماید، چرا که طبق احادیث معتبر: «خداوند روزی فقرا را در دارایی ثروتمندان قرار داده» و «روز رستاخیز بسیاری از فقرا وارد بهشت می شوند قبل از آنکه یک غنی داخل شود». با توجه به این احادیث آیا دیگر جایی برای معجب شدن به مال و دارایی باقی می ماند؟! و البته این مسئول بودن تنها مختص به مال و ثروت نیست. آنکه علم و دانشی اندوخته و بدان وسیله بر دیگران فخر می فروشد و به خودبینی دچار شده باید بداند، مسئولیت یک عالم در پیشگاه خداوند از مسئولیت یک جاهل بسیار بیشتر بوده و بلکه اصلا قابل مقایسه نیست. همچنانکه در حدیث زیر بدان اشاره شده:
«امام صادق(ع) فرمود: ای حفص، هفتاد گناه از نادان آمرزیده شود پیش از آنکه یک گناه از عالم آمرزیده گردد.»
(کافی/ کتاب فضل علم/ باب لزوم حجه / ج اول)
مثل عالم معزور مثل آن کسی است که بار سنگینی بر دوش گذارده و باید به مقصدی برساند و کسی همراه اوست که به سوی همان مقصد در حرکت است ولی باری بر دوش ندارد ولی در عین حال بارکش بیچاره بر او می نازد و فخر می فروشد که: من از تو راحت ترم!!، آری دارا بودن علم و دانش به همان میزان که موجب عزت و آبرو در نزد خالق و خلق است، به همان میزان و بلکه دو چندان مسئولیت آور است.

ج- تفکر در شرایط صحت و قبولی عمل:

یک عبادت اگر بخواهد مورد رضای حق جل واعلی قرار گیرد، باید دارای شرایط و آداب بسیاری باشد و به اصطلاح امروزی از فیلترهای بسیاری عبور کند که اولین شرط که در واقع سخت ترین آنها هم میباشد «شرط اخلاص» و دور بودن از شرک و ریاست. جایی که پیامبر گرامی اسلام(ص)، درباره «ریا» می فرماید: «خداوند قبول نمی فرماید عملی را که در آن بقدر ذره ای از ریا باشد». (معراج السعاده/۴۷۳)
آیا هیچ عابدی میتواند اطمینان داشته باشد که عبادات او به طور کامل از هرگونه شرک و ریا بدور بوده است؟ و با وجود این آیا مغرور شدن به عبادات، ناقص و پر پیرایه، کاری خردمندانه است؟
وقتی که شخصیت عظیم الشأنی همچون پیامبر گرامی اسلام(ص)، خطاب به ذات مقدس خداوند میفرماید: «ما عبدناک حق عبادتک»: تو را آنگونه که شایسته است عبادت نکردیم» چگونه ما را سزاوار است که بر نماز و روزه های ناچیز خود نام عبادت نهاده و حتی پا را فراتر گذارده و بدانها مغرور شده و ادعا کنیم که عبادتی در خور اعتناء از ما سر زده است؟! به قول شاعر:
جایی که عقاب پر بریزد
از پشه لاغری چه خیزد؟!
و البته این تنها عبادت نیست که آداب و شرایط خاص خود را دارد، بلکه کسب علم و دانش و حتی کسب ثروت و دارایی هم آداب و شرایط ویژه خود را دارند که بدون رعایت این آداب، کسب علم، جزو زر و وبال دنیوی و اخروی و دستیابی به مال و ثروت، ثمری جز خواری و مسکنت درپی نخواهد داشت و از همین روست که در تاریخ حیات پر بار مولای متقیان علی(ع) آمده است که: آن حضرت(ع) در هنگام خلافت خود در کوفه هر روز در میان بازار و بازاریان می رفت و با صدای رسا به آنان یادآوری میفرمود که: الفقه ثم المتجر: ابتدا فقه بیاموزید و سپس به تجارت بپردازید.» و نگاهی به فهرست کتب اخلاقی و فقهی موجود در کتابخانه های اسلامی، ثابت کننده این موضوع است که چه بسیار کتابهایی که پیرامون آداب علم آموزی و تجارت از سوی علمای اسلامی تألیف شده اند که لازم است جویای علم و جوینده مال قبل از اقدام به این امور از آنها آگاهی یابد. با اینحال چگونه است که انسانی با مختصر دانش و دارایی به خود مغرور می شود؟

د- تفکر در دشواری سرانجام نیک داشتن:
حکیمان الهی در جمله ای حکمت آمیز گفته اند: «عاقل آن است که اندیشه کند پایان را.» و این جمله کوتاه ولی پرمحتوا، اشاره به مسئله ای بسیار اساسی در حیات آدمی دارد که در اصطلاح عامیانه از آن به «عاقبت بخیری» تعبیر میشود. عاقلان و خردمندان حقیقی همواره و در طول حیات خود از اینکه مبادا علیرغم کسب برخی کمالات، سرانجامی شوم در انتظارشان باشد بیمناک بوده و طبق توصیه اولیاء دین همیشه یکی از اساسی ترین دعاهایشان این بوده که: اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً. آنان با مطالعه سرگذشت انسانها به این نکته مهم پی برده اند که گروه بسیاری از آدمیان علیرغم مجاهدات بسیار در راه خدا، به علت های گوناگون در پایان کار و یا اواسط عمر دچار لغزش شده و بی ایمان به ملاقات خداوند رفته اند!! و در نتیجه از آنهمه جهاد و عبادت طرفی نبسته اند. از همین رو هرگز به عبادات اندک و حتی بسیار خود مغرور نشده و همواره پیشانی مذلت در برابر خالق هستی بر خاک گذارده اند. حال باید به آنکه به بند عجب و غرور گرفتار آمده گفت: بر فرض که کیسه اعمال تو مملو از طاعت و عبادات گوناگون باشد و از رتبه های گوناگون علمی هم برخوردار باشی، از کجا اطمینان داری که عاقبت امورت مبارک و میمون باشد. مگر نمیدانی چه بسیار بودند افرادی که ۰۵سال نماز شب خواندند و عاقبت بی ایمان از دنیا رفتند!!
و ۰۵ سال که سهل است برخی همچون شیطان شش هزار سال عبادت کردند و آخرالامر شد آنچه نباید می شد. پس عجب و غرور چرا؟! آیا بهتر نیست به جای اطمینان بر اعمال ناچیز و تکیه براندوخته های اندک علمی و عبادی، به لطف بی حد و حصر خداوند و دستگیری آن ذات یکتا و قادر متعال تکیه نمود؟! و به قول حافظ علیه الرحمه از عنایت الهی طلب یاری نمود:
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
نتیجه آنکه، انسان خردمند و اندیشمند که می داند آینده برای او مبهم و تاریک است و در یک چشم بهم زدن چه بسا تمامی سرمایه های معنوی از کف روند، هرگز به خودبینی مبتلا نمی شود چرا که می داند:
دام سخت است مگر یار شود لطف خدای
ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم
(دیوان حافظ)
و خاضعانه به درگاه خداوند عرضه می دارد که :
پروردگارا یک چشم برهم زدن مرا به حال خود وامگذار.»

هـ- تفکر در هدف عبادت:
آدمی هرگاه تصمیم برانجام امری بگیرد، قبل از هر چیز باید به این سؤال مهم پاسخ دهد که: هدف من از انجام این کار چیست؟ زیرا پاسخگویی به این پرسش، نقش بسیاری در موفقیت انسان در امور دارد. و اما در امر عبادت و بندگی، پاسخگویی به این سؤال از اهمیت دوچندانی برخوردار است، زیرا فی الواقع این عمل، با ارزش ترین عملی است که از آدمی سرمی زند و هدف و غایت خلقت آدمیان می باشد (ذاریات/ ۶۵)
حال با توجه به آنچه گفته شد از انسان خودبین که عبادات اندک، او را مغرور کرده باید پرسید: ای نادان از این عبادات و اعمال چه هدفی را دنبال می کنی؟ اگر مقصود و غرض تو کسب خشنودی الهی است که این هدف با خودبینی و غرور منافات داشته و تو را از رسیدن بدان باز می دارد، چرا که خداوند متعال هرگز عبادتی را که همراه با عجب باشد مورد قبول قرار نخواهد داد، بلکه در پیشگاه پروردگار آن عملی مقبول است که همراه با اظهار قلبی و لسانی مذلت و خاکساری باشد:
درکوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
(همان)
و اگر هدف تو از عبادت، رسیدن به پاداش های الهی و دخول دربهشت ابدی است، آیا نخوانده ای که خداوند عزیز، بنده ای همچون ابلیس را که شش هزار سال عبادت کرده بود، تنها به خاطر یک لحظه خودبینی غرور، از بهشت راند؟ پس حال که چنین است تو چگونه توقع داری با این جان پرغرور، در بهشتی داخل شوی که مغروری همچون ابلیس را با آن عبادات چندین هزار ساله از آن اخراج کردند؟!
نتیجه آنکه عبادتی که عابد را به وادی غرور و خودبینی رهنمون می شود، کاری است بسیار بیهوده که هیچگونه فایده ای در بر نداشته و جزبه آتش قهرالهی و دوزخ راه به جایی نخواهد برد.

و- تفکر در حالات انبیاء و اولیاء الهی:

با نگاهی گذرا در سیره اولیاء الهی به این مطلب واضح پی میبریم که آن خاصان درگاه پروردگار، علیرغم زحمات طاقت فرسایی که در راه عبودیت و بندگی خداوند متحمل می شدند و سراسر لحظات عمر شریف خود را غرق در یاد خدا و عبادت آن ذات بی همتا بودند، در برابر این جهاد بی نظیر نه تنها هرگز خود را از خداوند طلبکار ندانسته و به اعمال خود مغرور نشده اند، بلکه همواره از خوف اینکه در انجام وظایف بندگی در برابر خداوند قصور و تقصیری از آنها سرزده باشد، با چشمانی اشکبار و دلی هراسان، عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار برده و طلب عفو و بخشش مینموده اند و سینه پرخاطره روزگار مشحون از خاطرات بی نظیر این عبادات خاضعانه است.
حضرت باقر(ع) فرمود: خدمت پدرم (علی بن الحسین امام سجاد(ع) رسیدم مشاهده کردم به جایی از عبادت رسیده که هیچکس نخواهد رسید. صورتش از شب زنده داری زرد و چشمها از شدت گریه مانند آتشی سرخ گردیده، پیشانی از سجده پینه بسته، قدمهای مبارکش با ساق پا به واسطه سرپا ایستادن در نماز ورم کرده. فرمود من دیگر نتوانستم خودداری کنم از دیدن آن حال، دلم سوخت و شروع به گریه نمود در آن موقع پدرم به فکر فرو رفته بود. بعد از مختصر زمانی متوجه من شد و فرمود: فرزندم یکی از جزوه های عبادت علی بن ابیطالب علیه السلام را بیاور. جزوه ای را تقدیم کردم. اندکی از آن خواند با خاطری افسرده جزوه را به زمین گذاشت و فرمود:
چه کسی قدرت دارد مانند علی عبادت کند؟» (سیره عملی اهل بیت، امام زین العابدین(ع)، سیدکاظم ارفع ص۶۵)
عارفان حقیقی و عابدان مخلصی که به حقیقت هستی راه یافته اند، هرگز اعمال عبادی خود را علیرغم برخورداری از اوج اخلاص و عبودیت به چیزی نمی گرفته اند. پس چگونه یک انسان ضعیف و برخوردار از انواع ناتوانی های روحی و علمی باید به خود اجازه دهد که به عبادات بسیار اندک خود که معلوم نیست از چه درجه ای از اخلاص برخوردار است و چه بسا آلوده به انواع و اقسام پیرایه های دنیوی باشد، معروز شده و در برابر خداوند خود را طلبکار بداند؟!

ز: تفکر در سستی عبادات آلوده به عجب:
یکی از نشانه های یک انسان خودبین و گرفتار در چنبره عجب و غرور، آن است که همواره نظر به اعمال خود می کند و اعمال ناچیز خود را بسیار به حساب می آورد و خود را بزرگ می پندارد! او همچون عنکبوتی است که خانه سست و ضعیف خود را، دارای چنان قوت و استحکامی می داند که بقول شاعر: «… از باد و طوفان نیابد گزند»!! حال آنکه به هنگام وزش مختصر نسیمی این حقیقت آشکار می شود که این خانه مستحکم به تعبیر قرآن کریم «اوهن البیوت» بوده و او از این حقیقت غافل. انسان معجب هم عبادات خود را بزرگتر از آنچه هست می پندارد و گمان می کند این عبادات ناچیز، پناهگاه مطمئن هستند برای درامان ماندن از عذاب الهی و رسیدن به رضوان خداوند و به همین خاطر همچون عنکبوت بدانها دلخوش شده و سرمست از باده غرور، عنکبوت وار آسوده در تارهای تنیده به گرد روح و جان خود از عبادات آلوده به غرور عمر می گذراند. در حالیکه چون هنگامه امتحان و آزمایش و یا حساب و کتاب الهی فرامیرسد مشاهده می کند که آن عبادات بسیار در نزد خداوند به پشیزی هم خریده نمی شوند، چرا که آلوده به گناه عظیم «غرور» بوده اند و در نتیجه صاحب خود را به سقوط عذاب الهی می کشاند، این در حالی است که اگر آدمی عبادات و اعمال خود را با گوهر اخلاقی «تواضع» و «خشوع» آمیخته گرداند، هم مایه رضای خداوند خواهد بود و هم نجات دهنده از مهالک عظیم دنیوی و اخروی است.

ح- تفکر در عظمت پروردگار و نعمتهای او:
گفتیم که انسان معجب همواره در بند عبادات اندک خود بوده و این عبادات ناچیز در نظرش بزرگ جلوه کرده و می پندارد که واقعا «فتح الفتوحی» از او سرزده که چند رکعتی نماز گزارده، یا چند روزی روزه گرفته!! حال آنکه اگر این مغرور نادان اندکی د رعظمت آفریدگار خود تفکر کند و بزرگی آن ذات یگانه را درنظر آورد و بفهمد که خداوند عزیز چه نعمتهای عظیم و بی حد و حصری به او ارزانی داشته که بفرموده خودش: «و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها: اگر نعمتهای خداوند را بخواهید بشمارید از عهده بر نخواهید آمد. نحل/۸۱»، به این نکته یقین خواهد کرد که اگر تمامی عمر خود را سر برسجده شکر بگذارد و بخواهد شکر یک نعمت را به جای آورد از عهده برنخواهد آمد.
با همین نظر به عظمت پروردگار است که بزرگان اولیاء الهی و ائمه معصومین(ع) به هنگام عبودیت و حضور در پیشگاه خداوند به جهت اقامه نماز همچون بید برخود لرزیده و رنگ از رخسار مبارکشان می پرید:
«امام سجاد(ع) هروقت وضو می گرفت رنگش زرد می شد. خانواده اش به آن حضرت می گفتند این چه حالی است که همیشه در هنگام وضو به شما دست می دهد؟ می فرمود: آیا می دانید می خواهم در محضر چه کسی حاضر شوم؟… و هروقت به نماز می ایستاد تنش می لرزید. عرض شد که شما را چه شده؟ می فرمود: شما نمی دانید که دربرابر چه کسی ایستاده و مناجات می کنم.» (سیره عملی اهل بیت، همان، ص ۲۵) و چقدر تفاوت است میان این حالات عارفانه با حالت کسی که به عبادات اندک و ناقص خود فریفته شده و می پندارد واقعاً کاری کرده است!

ط: تفکر در عواقب وخیم دنیوی و اخروی غرور:
گناهان و نافرمانی هایی که از آدمی سرمی زند، به دنبال خود نتایج بسیار وخیم و خطرناکی به همراه می آورد که گاه جبران آنها امکان پذیر نبوده و تمامی حیات و سعادت دنیوی و اخروی انسان را تحت الشعاع قرار می دهد،از این رو خداوند بزرگ در آیات بی شماری از قرآن کریم انسان ها را به پرهیز از معاصی و لزوم تقوا سفارش می فرماید. این هشدارهای پی درپی جز بدین جهت نیست که آن ذات یگانه به عنوان خالق آدمی به عواقب ناگوار این اعمال واقف بوده و از سر مهر و رحمت با لسان تهدید و تشویق او را به مسیر سعادت خود راهنمایی می فرماید.
«عجب و غرور» نیز به عنوان یکی از گناهان عظیم روحی، در حیات دنیوی و اخروی انسان، عواقب بسیار خطرناکی به بار می آورد که شایسته است با تفکر در زشتی عواقب، انسان معجب گرد آن نگشته و چنانچه آثاری از آن را در وجود خود مشاهدت می کند درصدد درمان آن برآید.
و اما در پستی این رذیله اخلاقی در بعد دنیوی همین بس که آدمی را مطرود خلق کرده و مردم با دیده حقارت به او نگریسته و به لطایف الحیل درصدد تحقیر او برمی آیند، درحالی که فرد متواضع در پیشگاه همگان از عزت و آبرو برخوردار است همه مردم او را با دیده تکریم و تحسین می نگرند.
انسان در بند عجب و غرور، راه تکامل و پیشرفت را در ابعاد گوناگون فردی و اجتماعی به روی خود مسدود کرده و در همان مراحل اولیه رشد و کمال متوقف می شود، همان گونه که مولای متقیان حضرت علی(ع) در سخن گرانمایه می فرمایند:
«الاعجاب یمنع الازدیاد: خودپسندی مانع فزونی (و رشد و کمال) است.» (نهج البلاغه، حکمت ۷۶۱)
ولی در مقابل تواضع و فروتنی و خویش را کوچک شمردن و کمالات خیالی یا حقیقی خود را نادیده گرفتن و نگریستن در آنان که از کمالات بیشتر و برتری برخوردارند، راه آدمی را به سوی کمال گشوده و او را به سوی قله های عظیم فلاح و رستگاری و ترقی و تعالی رهنمون می شود.
باید دانست که انسان خودبین هرگز راهی به سوی معرفت و حکمت ندارد و تا هنگامی که در قید این صفت رذیله گرفتار است، از این دو گوهر الهی بی بهره بوده و همین محرومیت، نتایج تلخ و ناگواری را برای او به دنبال خواهد آورد، پس بر او فرض است که دامن همت به کمر زده و با ترک خودبینی زمینه رستگاری و نجات خود را فراهم آورد:
«تا خویشتن بینی بی معرفت نشینی
یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی»
(دیوان حافظ)

ی- تفکر در نقصان و حقارت کمالات و سرمایه ها:

انسان مغرور، سرمایه ها و کمالات خود را دارای چنان عظمتی می بیند که این بزرگی خیالی، چشم خرد او را کور کرده و از مشاهده حقایق عالم هستی ناتوان می سازد. اگر از علمی برخوردار است خود را اعلم می داند و اگر ثروتی دارد خود را اغنی و اگر عبادتی کرده خود را اعبد فرض می کند. و بدین ترتیب در مسیری گام می زند که جز به بیراهه نمی رود. حال آنکه اگر اندکی پا از دایره خودبینی فراتر نهد و حاضر شود دیگران را هم ببیند، به این حقیقت پی خواهد برد که آنچه دارد از آنچه هست بسی ناچیزتر و حقیرتر است.
به عنوان مثال آنکه بواسطه مطالعه چند کتاب و کسب مدرکی هرچند والا در یک رشته علمی، به عجب و غرور گرفتار آمده، اگر لحظه ای بیندیشد که براستی تعداد کتبی که مطالعه کرده در مقابل آنچه مطالعه نکرده چقدر ناچیز است و بداند که تنها کتابهای موجود در یک کتابخانه متوسط به چندین هزار جلد می رسد، هرگز به خود اجازه غرور نمی دهد. و نیز اگر بفهمد که او تنها در یک رشته علمی موفقیتی بدست آورده، حال آنکه هزاران هزار رشته و رسته علمی وجود دارد که او حتی از الفبای آنها هم بی خبر است، هرگز به دام غرور گرفتار نمی آید و همچون ابن سینا فریاد برمی آورد که:
«تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که نادانم.»
و نیز آنکه به اندک ثروتی که اندوخته مغرور شده اگر بیندیشد که کل دارایی و مایملک او در برابر منابع کره زمین و ثروتهای موجود جهان چقدر ناچیز است هرگز عجب و غرور را به دل و جان خود راه نمی دهد.
و عابد مغرور نیز اگر به حقارت عبادات خود در برابر عبادات بی نظیر و خارج از حد توصیف عابدان حقیقی پی ببرد در خواهد یافت که چه عمل نابخردانه ای (غرور) از او سرزده است.

ک- تفکر در حقیقت بی اطلاعی از احوال دیگران:
انسان مغرور از آنجا که «خودبین» است و از احوال دیگران غافل، هر روز بیش از گذشته در گرداب غرور فرو می رود. در حالی که اگر به این نکته بیندیشد که اگر من از خود باخبرم، از دیگران بی خبرم و فی الواقع نمی دانم دیگران چه کرده اند و چه بسا هم آنان که در نظر و دیدگاه من «حقیر» می نمایند، از چنان عظمتی برخوردار باشند که صدها همچو من به گرد آنها هم نرسند. و با این وجود چرا باید خود را برتر از آنها بدانم و جاهلانه در پیله غرور فرو روم؟ مگر نه این است که: «اولیا خداوند در میان مردم پنهان اند» پس چه جای فخر فروشی بر کسانی که یقین نداریم از ما فروترند و چه بسا از ما فراترند؟!
به انسان مغرور باید گفت: اگر تو از نماز خود باخبری، از نماز دیگران بی خبری و اگر بر علم و دانش خود آگاهی، از علم و دانش دیگران ناآگاهی، و اگر روزی برحقیقت احوال دیگران آگاه شوی، به یقین بهره ای جز شرمساری نخواهی برد.
بهرحال، از آنچه در این نوشتار آوردیم به خوبی به این نکته واقف شدیم که برای موجودی ضعیف و کوچک که وجود جسمانی و روحانی، و زندگی مادی و معنوی اش مشحون از انواع کاستی ها و نقاط ضعف است، هرگز شایسته نیست که مغرور شود و در وادی عجب قدم گذارد وبرای آنان که در روح و جان خود نشانه هایی از این صفت ناشایست و بیماری مهلک روحی وجود دارد، بهترین راه درمان و مبارزه با عجب، تفکر در اموری است که بدانها پرداختیم.

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام