منتظران دروغين  
 اشاره:
تحليل و بررسي برخورد يهوديان با پيامبر اسلام(ص) كه در قرآن كريم نيز بسيار مورد توجه قرار گرفته است، بسيار درس آموز بوده و مي‌تواند ما را با شيوه‌هاي تبليغاتي آن‌ها كه حتي امروز هم در بسياري از رسانه‌هاي نوشتاري، ديداري و شنيداري وابسته به يهود، در برخورد با جهان اسلام مورد استفاده قرار مي‌گيرد آشنا سازد. با توجه به آنچه گفته شد، در اين مقاله پس از بررسي علت هجرت يهود به جزيرةالعرب و تحليل اين موضوع كه يهوديان چگونه پس از سال‌ها انتظار بعثت بر اكرم(ص) به انكار او پرداختند، شيوه‌هاي برخورد يهوديان جزيرةالعرب با پيامبر اكرم (ص) و مسلمانان تبيين شده است.
• هجرت يهود به جزيرةالعرب
دربارة پيشينه و علت كوچ يهوديان به مناطقي از جزيرةالعرب نظرات گوناگوني وجود دارد. ابوالفرج اصفهاني كه صفحاتي از كتاب الأغاني خود را به يهوديان و اشعار آنان اختصاص داده، معتقد است حضور يهود در حجاز به دوران حضرت موسي(ع) مربوط است. وي تفصيل اين مطلب را اين‌گونه آورده است كه:
ساكنان اولية حجاز گروهي به نام عماليق بودند كه به مردم ستم مي‌كردند. موسي(ع) لشكري از بني‌اسرائيل را به جنگ آنان فرستاد و فرمود كسي از آنان را زنده نگذاريد. لشكر بني‌اسرائيل به حجاز آمده با كشتن همة آنان به پيروزي رسيدند. در اين ميان تنها فرزند حاكم را به جهت زيبايي‌اش نكشتند و با خود بردند. چون به شام بازگشتند، موسي(ع) وفات كرده بود و بني‌اسرائيل به اين لشكريان اعتراض كردند كه چرا يك نفر را زنده آورده و از فرمان سرپيچي كرده‌ايد. لذا از ورود آنان به وطنشان جلوگيري كردند. لشكريان كه چنين ديدند گفتند به حجاز برمي‌گرديم و در محل گروهي كه با ايشان جنگيديم سكونت مي‌كنيم. پس به اطراف يثرب آمدند و در آنجا مسكن گزيدند. آن‌گاه كه روميان بر شام غلبه كرده، بني‌اسرائيل را قلع و قمع كردند، بني‌نضير و بني‌قريظه و بني‌بهدل از شام گريخته، نزد دوستان هم‌كيش خود در حجاز آمدند و در آنجا ساكن شدند.1
با آن كه اين داستان در منابع تا حدودي شهرت يافته2 سهيلي آن را نپذيرفته و آن را با عمر حضرت موسي(ع) نامتناسب مي‌داند.3 يكي از نويسندگان معاصر نيز با اشاره به اين گزارش مي‌نويسد: تاريخ ورود اولين گروه از يهوديان به حجاز آميخته با افسانه است. 4البته در اين گزارش مطالبي هست كه مي‌تواند ترديدي ايجاد كند؛ اين كه پيامبر خدا بر كشتن همة افراد تأكيد كند يا وقتي يك نفر زنده مي‌ماند مؤمنان بني‌اسرائيل اعتراض مي‌كنند؛ بي‌شباهت به افسانه نيست.
عامل ديگري كه براي مهاجرت يهوديان به جزيره عربي ذكر شده، غلبة روميان به شام و ويراني معبد و كشتار آنان است. اين موضوع در بخش دوم گزارش ابوالفرج آمده ولي به زمان آن اشاره نشده است. بلاذري و طبري مي‌گويند وقتي بختنّصر به بيت‌المقدس حمله كرد بني‌اسرائيل به حجاز كوچ كرد برخي هم زمان حملة روميان را سال هفتاد ميلادي ذكر كرده‌اند.
در منابع اسلامي علت ديگري براي كوچ يهوديان ذكر شده و آن، آگاهي يهود از ظهور پيامبر آخرالزمان در اين نقطه است. ابوبصير از امام صادق(ع) روايت مي‌كند:
يهود در كتاب‌هاي خود خوانده بودند كه محل هجرت محمد(ص) ميان دو كوه عير و احد است. پس در جست‌وجوي اين دو كوه راه افتادند تا اين كه آن‌ها را يافته در كنارش ساكن شدند.5
اين روايت با توجه به آية 89 سورة بقره كه مي‌فرمايد:
يهوديان هنگام درگيري با عرب وعدة پيروزي خود به همراه پيامبر موعود را مي‌دادند.
مي‌تواند دليل قابل توجهي براي كوچ يهود به اين منطقه باشد. علاوه بر اين، آيات زيادي از قرآن به شناخت يهود نسبت به پيامبر اشاره دارد.6
• انكار پس از انتظار
يكي از اقدام‌هاي يهود پس از بعثت رسول خدا(ص)، انكار گفته‌هاي پيشين خود مبني بر پيشگويي ظهور پيامبر آخرالزمان بود. در اين مطلب جاي ترديد نيست كه قوم يهود، مدتي طولاني پيش از ظهور اسلام، منتظر پيامبري بودند كه نشانه‌هاي آن مطابق فردي بود كه در ميان قريش به رسالت مبعوث شد ليكن جهودان به دلايلي او را پيامبر موعود خود ندانستند و گفتند كسي كه ما مي‌گفتيم، محمد(ص) نيست. دليل اصلي انكار، اسماعيلي بودن حضرت محمد(ص) بود در حالي كه يهوديان انتظار پيامبر از نسل اسحاق را داشتند. به ديگر سخن، آنان بر اين گمان بودند كه پيامبر موعود از بني‌اسرائيل خواهد بود در حالي كه رسول گرامي اسلام(ص) از قوم عرب ظاهر شد. حسادت يهود ـ كه در برخي آيات قرآن هم به آن اشاره شده ـ ناشي از همين موضوع و اصل نژادپرستي آنان است. مورخان هم گفته‌اند: وقتي بحيرا، راهب مسيحي، رسول خدا(ص) را در كودكي شناخت، ابوطالب را از ادامه سفر به شام منع كرد و گفت:
او را از يهود برحذر دار چون او عرب است و يهود مي‌خواهد پيامبر موعود از بني‌اسرائيل باشد و به او حسادت مي‌كند.7
گزارش‌هاي ديگري از نقشة ترور پيامبر در كودكي يا نوجواني به دست يهوديان هست كه چندان نمي‌توان به آن‌ها اعتماد كرد، چون در اين روايت‌ها مطالبي هست كه به افسانه بيشتر شباهت دارد.8
از انكار و مقابلة يهوديان نسبت به پيامبر خدا(ص)، پيش از هجرت گزارشي در دست نيست. به نظر مي‌رسد تا زماني كه آن حضرت در مكه بوده و يهود مدينه رقيبي نداشتند رد و اثباتي از سوي آنان نسبت به رسالت ايشان وجود نداشته است. اما هنگامي كه اسلام به مدينه آمد و يهوديان موقعيت خود را در خطر ديدند و از طرفي بناي پيروي از پيامبر خدا را نداشتند، دست به اقدام‌هاي تخريبي و سپس نظامي زدند. ابن‌اسحاق آغاز دشمني اسلام از قبايل يهودي و يهوديان انصار را نام برده است.9
با آن كه قوم يهود به خصوص علماي آنان، پيامبر آخرالزمان را همچون فرزندان خود مي‌شناختند.10 و از صفات و نشانه‌هاي او آگاه بودند، آن حضرت را انكار كردند و گفتند او كسي نيست كه ما در انتظارش بوده‌ايم. گزارش‌هاي زير كه در منابع تاريخي و تفسيري آمده است نشان اين مطلب است كه جهودان تصميم داشتند از پيروي رسول خدا(ص) سر باز زنند و از طرفي گفته‌هاي قبلي خود را به گونه‌اي توجيه كنند:
1. ابن اسحاق از صفيه دختر حُيي بن اخطب كه پس از نبرد خيبر به اسارت در آمد و با پيامبر ازدواج كرد، روايت كرده است كه:
وقتي رسول خدا به مدينه هجرت كرد و در قبا مسكن گزيد پدر و عمويم سپيده‌دم يك روز نزد آن حضرت رفتند و غروب روز بعد، با خستگي زيادي برگشتند. طبق معمول به سوي آنان دويدم ولي به من، كه از فرزندان ديگر خود بيشتر دوستم مي‌داشتند، توجهي نكردند، چون در اندوه بزرگي فرو رفته بودند. عمويم ابوياسر به پدرم گفت: آيا او [رسول خدا] همان است [كه ما انتظارش را مي‌كشيديم]؟ پدرم گفت: آري،‌ به خدا قسم. عمويم گفت آيا او را شناختي و تطبيق كردي؟ گفت: آري، ابوياسر گفت پس چه خواهي كرد و در دلت چه مي‌گذرد؟ پدرم گفت: به خدا قسم تا زنده باشم با او دشمني خواهم كرد.11
ابن اسحاق در جاي ديگري گفته است:
حيي و برادرش ابوياسر حسودترين يهوديان نسبت به عرب بودند، چون خداوند پيامبر را از ميان اين گروه برگزيد. اين دو نفر تا آنجا كه مي‌توانستند براي دور كردن مردم از اسلام تلاش مي‌كردند. آية 109 سورة بقره12 هم دربارة آنان نازل شد.13
2. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آورده‌اند كه يهود، پيش از اسلام به اوس و خزرج مي‌گفتند به واسطة پيامبر بر شما غلبه خواهيم كرد.14 اما پس از مبعوث شدن آن حضرت سخن خود را انكار كردند. معاذ بن جبل و بشر بن براء به آنان گفتند تقوا پيشه كنيد و اسلام آوريد چون خود شما در زماني كه ما مشرك بوديم محمد(ص) را براي ما وصف مي‌كرديد و مي‌گفتيد مبعوث خواهد شد و به واسطة او بر ما پيروز خواهيد شد. سلام بن مشكم يهودي گفت: كسي كه از او سخن مي‌گفتيم محمد(ص) نيست و چيزي كه براي ما شناخته شده باشد، نياورده است.15 در اينجا آية 89 سورة بقره نازل شد كه مي‌فرمايد:
هنگامي كه براي يهوديان كتابي از سوي خدا آمد، آنچه را نزد ايشان بود [پيشگويي‌هاي تورات] تصديق كرد. و خود آنان هم به واسطة پيامبر، بر كافران (اوس و خزرج) طلب پيروزي مي‌كردند. اما به آنچه مي‌شناختند كفر ورزيدند. پس لعنت خدا بر كافران باد.16
3. در گزارش ديگري از برخي انصار نقل شده است كه:
آنچه باعث اسلام آوردن ما شد ـ علاوه بر هدايت و رحمت الهي ـ اين بود كه پيوسته ميان ما كه مشرك بوديم با يهود اهل كتاب نزاع وجود داشت. وقتي آنان ازما ناراحت مي‌شدند مي‌گفتند: به زودي پيامبري مبعوث خواهد شد و ما همراه او با شما خواهيم جنگيد و شما را چون قوم عاد و ارم خواهيم كشت. ما اين سخن را فراوان از يهوديان مي‌شنيديم؛ اما همين كه رسول خدا(ص) برانگيخته شد و ما به او ايمان آورديم، آنان كافر شدند. پس دربارة ما و آنان آيه 89 سوره بقره نازل شد.17
4. سلمه بن سلامه انصاري گويد:
پيش از اسلام، در همسايگي ما، يكي از يهوديان زندگي مي‌كرد. روزي در مقابل افراد قبيلة ما ايستاد و از قيامت و برانگيخته شدن و محاسبة الهي و بهشت و جهنم سخن گفت. مخاطبان او كه مشرك و بت‌پرست بودند و زندگي پس از مرگ را قبول نداشتند از گفتة او تعجب كردند و پس از پرسش و پاسخ از او، گفتند نشانة حرف تو چيست؟ يهودي گفت: پيامبري كه در اين سرزمين مبعوث مي‌شود (و به سمت مكه اشاره كرد). گفتند كي مي‌آيد؟ او به من كه كوچك‌تر از بقيه بودم اشاره كرد و گفت: اگر اين زنده بماند او را درك خواهد كرد. سلمه گويد آن‌گاه كه رسول خدا(ص) مبعوث شد ما به او ايمان آورديم و آن يهودي كه هنوز زنده بود از روي كينه و حسد ايمان نياورد. گفتيم واي بر تو! آيا تو نبودي كه آن سخنان را مي‌گفتي؟ گفت بله ولي اين، كسي نيست كه من مي‌گفتم.18
5. دربارة اسلام آوردن برخي از بني قريظه گفته شده است:
اندكي پيش از اسلام، شخصي به نام ابن هيبان از شام نزد اين قبيله آمد. مقام او به اندازه‌اي بود كه به واسطة او استقسا مي‌كردند و باران مي‌باريد. وي پيش از مرگ خود به يهوديان گفت: «آيا مي‌دانيد چرا از سرزمين حاصل‌خيز، به زمين خشك آمدم؟» گفتند خود آگاه‌تري. گفت: «به اين جا آمدم تا ظهور پيامبري را ببينم كه زمانش نزديك است و به اين آبادي هجرت مي‌كند. اميد داشتم مبعوث شود و از او پيروي كنم. اكنون زمان او نزديك است، مبادا ديگران در ايمان آوردن بر شما سبقت جويند...» هنگام نبرد بني‌قريظه، سه نفر از خاندان سعيه كه كم‌سن بودند به دوستان خود گفتند: «به خدا قسم اين همان پيامبر است كه ابن‌هيبان مي‌گفت.» يهوديان گفتند او نيست. اين سه نفر گفتند: «چرا به خدا قسم هموست، با همان نشانه ها و صفات.» آن‌گاه از قلعه‌ها پايين آمده اسلام آوردند.19
علامه جعفر مرتضي با ترديد در اين خبر مي‌نويسد:
«ابن هيبان پيش از بعثت رسول اكرم يعني حدود هجده سال پيش از نبرد بني‌قريظه برده است و اگر اين روايت درست باشد،بايد فرزندان سعيه در آن زمان دست كم ده سال داشته باشند تا به اهميت كلام او پي ببرند. پس سن آنان در هنگام نبرد بني قريضه  نزديك سي سال خواهد شد و حال آن كه در روايت، نوجوان ياد شده‌اند.»
ازاشكالي كه اين محقق كرده گريزي نيست مگر اين كه تعبيرهاي «فتيه، شباب و احداث» در اين گزارش را بر سنين سي تا چهل درست بدانيم.
ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:
1. الأغاني،‌ ج22،‌ص343.
2. سفر خروج، 17/9؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص100؛ الأعلاق النفسيه، ص64؛ وفاء الوفا، ج1،‌ص159.
3. الروض الأنف، ج4، ص290.
4. محمد(ص) و اليهود، ص60.
5. الروضة من الكافي، ‌ص309؛ مجمع البيان، ج1، ص310؛ در وفاءالوفا، ج1، ص157 و 160 نيز گزارشي در اين باره آمده است.
6. براي نمونه ر.ك: بقره(2) آيه 146، انعام(6) آيه 20 و اعراف (7) آيه 157.
7. الطبقات الكبري، ج1، ص123. البته اين در صورتي است كه اصل داستان بحيرا را بپذيريم اما برخي از محققان، اين داستان را نادرست مي‌دانند. «نقد و بررسي منابع سيره نبوي، ص313».
8. الطبقات الكبري، ج1، ص91و 123.
9. سيره ابن هشام، ج1، ص513.
10. در دو آيه از قرآن اين جمله تكرار شده است كه «اهل كتاب، پيامبر را همچون فرزندان خود مي‌شناسند» يعني با توجه به پيشگويي‌هاي كتب پيشين، خصوصيات آن حضرت براي آنان به خوبي روشن است «آية 146 بقره و 20 انعام».
11. سيرة ابن هشام، ‌ج1، ص519.
12. ودّ كثير من أهل الكتب لو يردّونكم من بعد إيمانكم كفّاراً حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبيّن لهم الحقّ؛ بسياري از اهل كتاب از روي حسادتي كه دارند دوست دارند شما را از ايمان به كفر بازگردانند با آنكه حق برايشان روشن است.
13. سيرة ابن هشام، ج1، ص548؛ مجمع‌البيان، ص353؛ التفسير الكبير، ج1، ص646.
14. سيوطي نقل كرده كه يهوديان اين گونه دعا مي‌كردند: خدايا تو را به حق محمد(ص) بري كه به ما وعده داده‌اي در آخرالزمان براي ما بفرستي ما را بر اين گروه پيروز كن «درالمنثور، ج1، ص196».
15. همين شخص، بارها به رسالت پيامبر اكرم(ص) اعتراف كرده است، براي نمونه به المغازي، ج1، ص368 مراجعه شود.
16. و لمّا جاء هم كتب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون علي الّذين كفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله علي الكافرين. «سيرة ابن هشام، ج1، ص547؛ التبيان، ج1، ص365؛ درالمنثور، ج1، ص196».
17. سيرة ابن هشام، ج1، ص211؛ جامع البيان، ج1، ص578.
18. سيرة ابن هشام، ج1، ص212؛ مسند احمد ج3، ص467؛ درالمنثور، ج1، ص197.
19. سيره ابن هشام، ج1، ص213.
ماهنامه موعود شماره 68


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام