امامت امام سجاد(علیه السلام) امامت در اسلام امري است ضروري كه حيات جامعه اسلامي بدون آن غير ممكن است . امامت عنصر اصلي و اساسي در اقامه عدل اجتماعي و ساختن جامعه برين است به طوري كه اثري از بي عدالتي اجتماعي و فقر و محروميت در جامعه نماند.
هدف امامت در اسلام هدايت بشر به سعادت و رساندن خيرات و بركات الهي بر بندگان خدا و برخوردار نمودن همگان از فرصت هاي برابر و پشتيباني آنان در برابر بهره كشي و برده گيري است. امامت از بالاترين مراتبي است كه سير تفكري بشري در عالم حكومت و سياست بدان رسيده و تنها در صورتي ميسر است كه در مسير تعيين شده از طرف اسلام حركت كرده و رهبران تقوا پيشه از عترت پيامبر(ص) عهده دار آن مقام گردند كه همتاي قرآن كريم و كشتي هاي نجات اين امتند.
از ديدگاه شيعه امامت مقامي بس بلند و رفيع است كه اين مقام از طرف خداوند تبارك و تعالي به شخص امام اعطا مي شود. بنابر اين امامت منصبي الهي و امام حافظ شريعت و پاسخگوي تمام نيازهاي ديني امت است.
از ديدگاه شعيه كه ديدگاه حق نيز همين است و بس، تنها راه ثبوت امامت نص است و راههاي ديگر اعتباري ندارد. اين راي لازمه طبيعي تصويري است كه شيعه از امامت دارد زيرا امامت يك مقام دنيوي، همانند مقام پادشاهان و سران حكومت ها نيست بلكه منصبي الهي است كه مسئوليت خطير راهبري امت اسلامي و حفظ شريعت را بر عهده دارد و شخصي شايسته اين منصب است كه ويژگي هاي متعددي مانند عصمت و علم خدادادي، در او جمع و در همه خصائل و فضايل معنوي بر ديگران برتر باشد. بديهي است كه تشخيص قطعي فرد شايسته براي اين منصب جز از طريق خداوند و پيامبر او ميسر نمي گردد.
دليل بارز و روشن اين امر را مي توان در اين استدلال بيان كرد كه: عصمت از ويژگي لازم و ضروري امام است چرا كه در غير اينصورت هدايت و رهبري به سرانجام نخواهد رسيد و حال اينكه عصمت از اوصافي است كه تشخيص آن براي مردم ممكن نيست زيرا معصوم يعني كسي كه داراي ملكه اجتناب از گناه و دوري از خطاست و وجود اين ملكه در شخص امري پنهان و دروني است كه تنها خداوند تبارك و تعالي از آن آگاهي دارد. بنابراين تنها خداست كه شخص معصوم را مي شناسد و مردم صرفا از طريق معرفي خداوند و پيامبر او قادر به شناسايي او خواهند بود. بنابراين تنها راه ثبوت امامت امام، وجود نص (معرفي پيامبر از جانب خدا) است.
از امام محمدباقر(ع) سوال شد به چه چيز امام شناخته مي شود؟ حضرت فرمود: فرماني از خدا به پيامبر مي رسد و او را براي مردم به امامت منصوب مي كند همانطوري كه رسول خدا امير مومنان علي(ع) را به خلافت نصب كرد و نام و شخص او را به مردم شناساند.
همچنين ساير امامان هركدام امام بعد از خود را منصوب مي كنند و طريقه شناخت امام اين است كه هر چه از او سوال كنند پاسخ دهد و اگر مردم ساكت باشند و هيچ از او نپرسند او خود سخن بگويد و از هر چه در آينده واقع مي شود به آنها خبر مي دهد و اين مزيت، از علومي است كه از ناحيه رسول خدا به امام رسيده و رسول خدا تمام اخبار و حوادث را تا روز قيامت از وحي الهي به وسيله جبرئيل دريافت كرده است.[1]
آنچه مسلم است و نقطه ابهامي در آن نيست اين است كه رسول خدا(ص) خط خلافت و امامت را پس از خود ترسيم كرده و امت را بلاتكليف و بي سرپرست رها ننموده است تا در معرض خطرات و مشكلات قرار گيرد. رسول خدا(ص) دوازده تن از اهل بيتش را به عنوان خلفا و جانشينان بعد از خود نام برده كه در پيشاپيش همه، امير مومنان امام علي بن ابيطالب(ع) قرار دارد.
پيامبر گرامي اسلام در موارد گوناگوني مردم را به امامت اهل بيت خويش راهنمايي كرده اند در برخي از روايات وارده تعداد ائمه بعد از خويش را به صراحت بيان كرده است كه براي مثال: در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر خدا(ص) فرمود: «لايزال الدين قائما حتي تقوم الساعة او يكون عليكم اثني عشر خليفة كلهم من قريش؛ همواره دين خدا پابرجاست تا آنكه رستاخيز فرا برسد يا دوازده جانشين من كه همگي از قريش اند راهبر شما شوند.[2]
افزون بر رواياتي كه از امامت اهل بيت پيامبر(ص) يا تعداد امامان سخن مي گويد، احاديث متعد و معتبر ديگري از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است كه در آنها به صورت صريح نام امامان دوازده گانه برده شده به گونه اي كه ديگر هيچ ترديدي در اين مساله براي كسي باقي نمي ماند.[3]

براي نمونه روايت ذيل را نقل مي كنيم:

ابن عباس از رسول خدا(ص) پرسيد: امامان پس از شما چند نفرند؟
پيامبرخدا(ص) فرمود: به عدد حواريون عيسي و اسباط موسي و برگزيدگان (نقباي) بني اسرائيل... امامان پس از من دوازده نفرند. نخستين آنان علي بن ابيطالب(ع) است و پس از او دو سبط من حسن و حسين، پس از وفات حسين(ع) فرزندش علي(ع) و پس از وفات علي(ع) فرزندش محمد(ع) و پس از او فرزندش جعفر(ع) و پس از او فرزندش موسي(ع) و پس از او فرزندش علي(ع) و پس از او فرزندش محمد(ع) و پس از او فرزندش علي(ع) و پس از او فرزندش حسن(ع) و پس از او فرزندش حجت(عج).[4]
پس از شهادت امام حسين بن علي(ع) در محرم سال شصت و يك هجري منصب امامت به علي بن الحسين(ع) منتقل گرديد. و شعيه افتخار يافت كه پس از علي بن ابيطالب(ع) و حسن بن علي(ع) و حسين بن علي(ع)، زمام رهبري وي را سيدالساجدين و زين العابدين امام سجاد(ع) عهده دار گشت.
امامت امام سجاد(ع) از سال 61 هجري قمري تا سال 95 ه.ق استمرار يافت.

دوران امامت امام سجاد(ع)

امامت حضرت علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام، از لحظه شهادت پدر بزرگوارش در كربلا، يعني عصر روز دهم محرم سال 61 هجري قمري، آغاز شد و 33[5] يا 34[6] و يا [7]35 سال ادامه يافت.
اما در بين اين موارد قول به 35 سال راي مشهور است.
لازم به ذكر است كه قول ضعفي هم وجود دارد كه مدت امامت امام سجاد(ع) را 20 سال دانسته است.[8]
اين دوگانگي، از اختلاف نظر مورخين درباره سال شهادت آن حضرت ناشي شده است. يعني مربوط به پايان امامت آن حضرت است و نه آغاز آن. زيرا در اين كه محرم سال 61 ه.ق آغاز امامت زين العابدين(ع) بوده هيچ ترديدي نيست.

دلايل امامت امام علي بن حسين(ع)

دلايل امامت امام سجاد(ع) به دو محور عمده باز مي گردد:
الف. نصوص معتبر و تصريح از سوي پيامبر اكرم(ص) و امام پيشين به امامت ايشان.
ب. شايستگي هاي علمي و عملي و فضيلت هاي اخلاقي و معنوي برتر ايشان.
البته محور سومي هم وجود دارد كه به نوبه خود شايان توجه است و آن را تحت عنوان كرامات و معجزات و نمودهاي خارق العاده مي توان بررسي كرد.
اين سه محور هر گاه در مجموع مورد بررسي قرار گيرد و در زندگي فردي تحقق و تجسم يابد در پيشگاه عقل و منطق، شرافت و فضيلت و امامت وي پذيرفته خواهد بود و انكار امامت او جز بر اساس هوي و هوس و تعصب و جهالت استوار نمي باشد.
هر سه محور ذكر شده در وجود امام زين العابدين(ع) جمع شده بود. زيرا هم اخبار و روايات فراواني درباره امامت آن حضرت نقل شده و هم اين كه شايستگي هاي علمي و عملي او بر كسي مخفي و پوشيده نيست و از طرفي ديگر دلايل روشني بر صدور اعمالي از خوارق العادات كه بشر از انجام دادنش عاجز است، وجود دارد كه همه آنها امامت امام سجاد(ع) را ثابت مي كند. اكنود در بحث دلايل امامت امام سجاد(ع) به برخي از آنها اشاره مي شود:

الف.نصوص معتبر

همانطور كه ذكر شد از نظر شيعه تعيين امام بايد به عبارت صريح و روشن باشد و جاي هيچ ترديدي را باقي نگذارد و درباره امامت امام زين العابدين(ع) نصوص و روايات صريح به تواتر رسيده است كه به برخي از آنها اشاره مي شود:

1.تصريح پيامبر اكرم(ص)

پيامبر اكرم(ص) اوصياء و جانشينان بعد از خود را دوازده تن مشخص كرده و از ايشان به صراحت نام برده است كه از آن جمله امام زين العابدين(ع) است و نصوص فراواني در اين باب رسيده است. من جمله:
جابربن عبدالله انصاري روايت كرده است:
من در حضور رسول خدا (ص) بودم در حالي كه حسين بن علي (ع) در دامان آن حضرت نشسته بود و پيامبر (ص) او را نوازش مي داد. در اين ميان پيامبر(ص) رو به جانب من كرد و فرمود:
اي جابر! فرزندم حسين (ع) در آينده پسري خواهد داشت كه نامش را علي مي نهند و چون روز قيامت شود منادي حق از عرش ندا دهد: سيدالعابدين بپاخيزد! در اين هنگام علي بن الحسين وارد محشر مي شود.[9]
اين روايت نيز از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرمود:
«اذا مضي الحسين قام بالامر بعده علي ابنه (ع) و هو الحجة و الامام...؛ يعني : پس از دوران امامت حسين (ع) فرزندش علي بن الحسين زمام امور امامت را عهده دار خواهد بود و او حجت و امام است.» [10]

حديث لوح

حديث ديگري نيز توسط جابربن عبدالله نقل شده است كه به عنوان حديث لوح مشهور مي باشد. مضمون آن حديث چنين است:
امام صادق (ع) مي فرمايد: پدرم باقرالعلوم(ع) به جابربن عبدالله فرمود: با تو كاري دارم و دوست دارم در جايي كه غريبه اي نباشد با تو سخن بگويم.
در پي اين سخن ملاقاتي ميان جابر و پدرم صورت گرفت .
پدرم - امام باقر (ع) - به جابر فرمود: مي خواهم چيزي درباره لوح بدانم؛ آن لوحي كه در دست مادرم فاطمه (س) ديده اي.
جابر گفت: به خدا سوگند خدمت فاطمه دختر رسول خدا (ص) رسيدم تا تولد فرزندش امام حسين(ع) را به وي تهنيت گويم، در اين هنگام لوحي سبز، روشن و خوشبو در دست آن گرامي مشاهده كردم. پرسيدم اي دختر رسول خدا آنچه در دست داريد چيست ؟
فاطمه (س) فرمود: اين لوحي است كه از جانب خداوند به پدرم هديه شده است و در آن، نام پدر، شوهر و نام فرزندانم كه اوصياي ايشانند ياد شده است.
من از آن بانوي بزرگوار خواستم تا لوح را به من بسپارد تا از آن نسخه اي بردارم و ايشان در خواست مرا پذيرفت و من هم نسخه اي از آن برداشتم.
امام باقر (ع) به جابر فرمود: آيا حاضري نسخه ات را با لوحي كه من در اختيار دارم مقابله كني و تطبيق نمايي ؟
جابر، اظهار آمادگي كرد و به خانه رفت و آن نسخه را به همراه آورد.
امام باقر (ع ) مي خواند و او را از روي نوشته خودش خط مي برد. مطالب نوشته شده در آن لوح، چنين بود:
«به نام خداوند رحمان و رحيم ، اين كتابي است از خداوند عزيز و آگاه كه به وسيله جبرئيل بر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم ) - خاتم پيامبران - نازل شده است ... اي محمد! من تو را بر همه انبيا برترين بخشيدم و اوصياي تو را بر همه اوصيا فضيلت دادم ، حسن را پس از سپري شدن دوران پدرش - علي بن ابي طالب - مخزن علم خويش قرار دادم و حسين بهترين اولاد نسلهاي نخستين و آخرين است و امامت در خاندان اوست . و پس از وي علي ، زين العابدين خواهد بود و.. .»[11]
در اين حديث نام يكايك ائمه تا حضرت مهدي (عج) مورد تصريح قرار گرفته است .
شيخ مفيد دلائل متعددي بر امامت سيدالساجدين (عليه السلام ) اقامه كرده است و علي بن عيسي اربلي درباره ادله مفيد گفته است : اگر او - مفيد (ره ) - ابتدا حديث پيامبر را نقل مي كرد، نيازي به ساير ادله نبود و در اين باب سخن پيامبر (ص) كافي بود.[12]

2.تصريح امام علي بن ابيطالب(ع)

امام علي(ع) بر امامت نواده اش زين العابدين(ع) بارها تصريح كرده است. جابربن عبدالله انصاري مي گويد: هنگامي كه دختر فرمانرواي ساساني- شهربانو- به همسري امام حسين(ع) درآمد امير مومنان علي(ع) به فرزندش امام حسين(ع) فرمود:
««احتفظ بها و احسن اليها فستلدك خير اهل الارض؛
از همسرت شهربانو خوب محافظت و نگهداري كن و به او نيكي نما. چه اين كه در آينده اي نزديك براي تو فرزندي خواهد آورد كه بهترين اهل زمين خواهد بود.»[13]آنگاه علي بن الحسين(ع) از آن بانو تولد يافت.[14]
اميرالمومنين(ع) موقعي كه در آستانه وفات قرار داشت به پسرش امام حسن مجتبي(ع) وصيت كرد و او را امام بعد از خود معرفي نمود و مواريث انبياء را به او سپرد و فرزندانش امام حسين(ع) و محمد بن حنفيه و تمام اولاد خود و سران شيعه را بر آن گواه گرفت و به امام حسين(ع) فرمود:
«...همانا تو بعد از برادرت امام حسن امام و رهبر مردم هستي و رسول خدا(ص) به تو فرمان مي دهد كه مواريث را پس از خود به پسرت زين العابدين بسپاري كه او حجت خدا بعد از تو مي باشد و آنگاه دست زين العابدين(ع) را كه هنوز طفلي بود گرفت و فرمود: رسول خدا(صي) تو را موظف مي كند كه امامت را بعد از خود به پسرت محمدباقر بسپاري و از طرف رسول خدا(ص) و از جانب من به او سلام برساني.»[15]

3.تصريح حسين بن علي(ع)

امام حسين(ع) به امامت فرزندش امام سجاد(ع) تصريح نموده و عهد امامت را بعد از خود به ايشان سپرده است.
عبيدالله بن عبدالله بن عتبه مي‌گويد:
نزد حضرت امام حسين(ع) نشسته بودم كه علي بن حسين حضرت امام سجاد) كه در آن زمان كودك كوچكي بود وارد شد. امام حسين(ع)او را به سوي خود خواند، محكم به سينه خود چسباند و بين دو چشمانش را بوسيد.
سپس فرمود: «پدرم فداي تو، چقدر خوش بويي! چقدر خوش اخلاقي!»
به امام عرض كردم: اگر شما به شهادت برسيد، چه كسي به امامت خواهد رسيد؟
فرمود همين پسرم، علي. او امام است و پدر امامان بعد از خودش.»[16]
نظير اين حديث از زهري نقل شده است.[17]
امام باقر(ع) مي‌فرمود: «روز عاشورا، امام حسين(ع) پيش از اينكه عازم ميدان شود، دختر بزرگ خود، فاطمه، را صدا زد و نامه‌اي مهرشده به او داد و وصيتي شفاهي نمود. در آن زمان حضرت علي بن الحسين به بيماري مبتلا شده بود و كسي اميد بهبود او را نداشت.
پس از شهادت امام و بازگشت خاندانش به مدينه، فاطمه نامه را به امام سجاد(ع) داد. قسم به خدا، اكنون آن نامه در دست ماست.»
راوي حديث مي گويد: من از امام باقر(ع) سوال كردم در آن كتاب چه چيزي نوشته است؟
امام باقر فرمود: «همه آنچه مردم تا آخر دنيا به آن نياز دارند. به خدا سوگند در آن كتاب همه حدود و قوانين ثبت است حتي جريمه خراش وارد ساختن به ديگران.»[18]
در روايتي ديگر از امام صادق(ع) وارد شده است كه وقتي امام حسين(ع) خواست راهي عراق شود، به ام سلمه، همسر پيامبر، وصيت كرد و نامه‌اي به او داد و فرمود : «وقتي بزرگترين فرزند من نزد تو آمد، آنچه را به تو دادم به او بده.»
پس از شهادت امام حسين(ع)، ام سلمه وصاياي امامت را به امام سجاد(ع) داد.[19]
البته ميان اين روايت و روايت قبلي تنافي نيست. زيرا آنچه به ام سلمه داده شده است مي تواند غير از نوشته و كتابي باشد كه به فاطمه بنت الحسين سپرده شده تا به امام زين العابدين(ع) برساند.

ب. شايستگي هاي علمي و فضايل اخلاقي امام سجاد(ع)

علاوه بر نصوص متعدد و معتبري كه به امامت علي بن الحسين(ع) تصريح كرده اند، شايستگي هاي علمي و عملي و فضايل اخلاقي امام سجاد(ع) مي تواند دليل روشن ديگري بر امامت ايشان باشد.
شيخ مفيد در كتاب ارشاد خود به همين بعد از ابعاد وجودي امام سجاد(ع) اشاره كرده و درباره ايشان مي مي گويد:
«امام علي بن الحسين(ع) از لحاظ علم و عمل بافضيلت ترين خلق خدا بعد از پدرش مي باشد و چون چنين است پس او به پدرش از همه نزديك تر و از نظر فضل و نسب، نسبت به مقام او از ديگران سزاوارتر است و هركس از ديگران نسبت به امامي كه از دنيا رفته نزديكتر باشد، او نسبت به جانشيني آن امام، از ديگران سزاوارتر است به دليل آيه ذوي الارحام: يعني گفتار خداي تعالي: «واولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب الله...؛‌و خويشاوندان برخي از ايشان سزاوارترند به برخي در كتاب خدا...»[20] و قصه زكريا در قرآن كه گفت: «واني خفت الموالي من ورائي و كانت امرأتي عاقرا فهب لي من لدنك وليا يرثني و يرث من آل يعقوب...؛ و همانا ترسيدم خويشاوندانم را از من و زنم نازاست پس ببخش مرا از نزد خود فرزندي كه ارث برد از من و ارث برد از خاندان يعقوب...»[21]
آري پيشواي چهارم شيعيان انساني كامل و برگزيده حق و در همه جهات اخلاقي، عبادي و علمي به اوج كمال رسيده و نمونه مجسم و عيني قرآن و رسول خدا(ص) بود. در دوران سياه حكومت اموي كه ارزشهاي انساني و فضايل اخلاقي به فراموشي سپرده شده و مردم به جاي مشاهده زهد، ساده زيستي، تواضع، نوع دوستي، اخلاص، نرم خويي و رعيت پروري از زمامداران خود به عنوان خليفه پيامبر(ص) شاهد دنيا طلبي، اشرافيت، تجمل گرايي، خود محوري و بزرگ بيني آنان بودند، آن امام همام همچون خورشيدي فروزنده در آسمان درخشيد و وجودش مجمع و منبع تمام فضايل و ارزش هاي فراموش شده گشت. چنان كه دوست و دشمن را به تحسين واداشت.
سعيد بن مسيب كه يكي از بزرگان علماي مدينه است مي گويد: من هرگز كسي را بالاتر از علي بن الحسين(ع) نديده ام و هيچ گاه او را مشاهده نكردم مگر آن كه از خودم بيزار شدم.[22]
جاحظ از دانشمندان بزرگ اهل سنت در قرن سوم هجري درباره آن حضرت مي نويسد: ...اما علي بن حسين، درباره او نظر خارجي را چون شيعه، شيعه را چون معتزلي، معتزلي را چون عامي و عامي را چون خاص ديدم و كسي را نديدم كه در فضيلت او شك داشته باشد.[23]
محمد بن طلحه شافعي مي نويسد: او زينت عبادت كنندگان، پيشواي زاهدان، سرور پرهيزكاران و امام مومنان است. سيره اش گواه آن است كه وي فرزند صالح رسول خدا(ص) و سيمايش بيانگر مقام قرب او نزد پروردگار است.[24]
روزي امام زين العابدين(ع) در مجلس عمر بن عبدالعزيز كه در آن سال ها حاكم مدينه بود، حاضر بود و چون برخاست و از مجلس بيرون رفت، عمر از حاضران پرسيد: شريف ترين مردم كيست؟ حاضران گفتند: تو هستي. گفت: چنين نيست. شريف ترين مردم كسي است كه هم اكنون از نزد من بيرون رفت. همه مردم دوست دارند به او پيوسته باشند و او دوست ندارد به كسي پيوسته باشد.[25]
آري امام سجاد(ع) به معناي واقعي كلمه انسان كاملي بود كه در همه جهات اخلاقي، عبادي و علمي به اوج كمال رسيده و نمونه تجسم عيني معارف قرآن كريم بود. آن بزرگوار احياگر اخلاق عظيم پيامبر اكرم(ص) بود و با سيرت نيكوي خويش خاطره شيرين رسول بزرگوار خدا و امير مومنان علي(ع) را در اذهان مردم تجديد و زنده نمود. مردمي كه سالها از عصر نبوت فاصله گرفته و از مكارم اخلاقي و مدينه فاضله رسول خدا(ص) فقط داستانهايي شنيده بودند و شايد مصداق آن را اسطوره و افسانه مي پنداشتند. كه ناگاه امام سجاد(ع) را مصداق عيني و واقعي همه آن فضايل،‌آن هم در مرتبه اي فوق تصور خود يافتند و چه بسيار افرادي كه با مشاهده آن مجسمه تقوا و فضيلت، به امامت او اعتراف كرده و به مسير هدايت، آمده و او را جانشين صالح و فرزند راستين پيامبر شمردند.
آري صفات والاي وي، او را تا قله شرف و بزرگي رسانيده بود تا آن حد و مرتبه اي كه پدران بزرگوارش به آن رسيده بودند و اين فضايل و مكارم اخلاقي از اين امام همام نسخه بي نظيري ساخته بود كه زبان از توصيف آن عاجز و كلمات از احاطه و يا اشاره به آن قاصر است.

ج.معجزات و كرامات امام سجاد(ع)

از دلايل ديگري كه امامت امام علي بن الحسين(ع) را ثابت مي كند، صدور اعمالي از خوارق العادات است كه از آن جمله به موارد زير مي توان اشاره نمود:
1.گواهي حجرالاسود بر امامت امام زين العابدين(ع)
از برخي روايات استفاده مي شود كه پس از شهادت حسين بن علي (ع)، محمد حنفيه عموي امام سجاد(ع) مدعي امامت شد و با علي بن الحسين (ع) در اين مساءله به نزاع برخاست .
مرحوم كليني با ذكر سند، از زراره نقل كرده است :
امام باقر(ع) فرمود: هنگامي كه حسين بن علي (ع) به شهادت رسيد، محمد حنفيه از علي بن الحسين(ع) تقاضا كرد تا ملاقاتي خصوصي با ايشان داشته باشد. ملاقات صورت گرفت.
در اين ديدار، محمد حنفيه به علي بن الحسين (ع) گفت :
اي پسر برادر! تو خود مي داني كه پيامبر اكرم (ص) درباره امامت علي بن ابي طالب و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) وصيت فرمود و ايشان را به امامت منصوب داشت ولي هم اكنون كه پدرت حسين بن علي(ع) به شهادت رسيده، در زمينه امامت كسي را معرفي نكرده است. در اين ميان، من عموي تو و فرزند علي (ع) هستم و از نظر سني از تو بزرگترم. از اين رو شايسته است كه منصب امام و رهبري شيعه از آن من باشد و اين حق را براي من بداني !
امام سجاد(ع) به او فرمود:
اي عمو! از‌ خدا بترس ‌و‌ ادعاي چيزي كه‌ از‌ آن تو‌ نيست نكن، من‌ تو‌ را‌ موعظه مي كنم، مبادا راه جاهلان را‌ بپيمايي! اي عمو! پدرم (صلوات خدا بر‌ او) قبل از‌ حركت به‌ سوي عراق، به‌ من‌ وصيت فرمود، وساعتي قبل از‌ شهادتش، در‌ مورد وصايت و امامت با‌ من عهد بست، اينك سلاح پيامبر(ص )، نزد من‌ است، ‌و در‌ اين وادي قدم نگذار كه‌ مي ترسم عمرت كوتاه، ‌و‌حالت پريشان گردد، همانا خداوند مقام امامت ‌و‌ وصايت را‌ در‌ نسل حسين(ع ) مقرر فرمود، اگر مي خواهي اين موضوع را‌ بفهمي (و كاملا براي تو‌ اتمام حجت شود ‌و‌ روشن گردد) بيا با‌ هم كنار كعبه نزد حجرالاسود برويم ‌و‌ در‌ آنجا محاكمه خود را‌ نزد خدا ببريم ‌و‌ از‌ درگاه الهي بخواهيم تا‌ امام بعد از‌ امام حسين(ع ) را‌ معين كند !
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: اين ملاقات ميان محمد حنفيه و امام سجاد (ع) در شهر مكه صورت گرفت. (از اين رو، امام سجاد(ع)گواهي و داوري حجرالاسود را مطرح ساخت).
محمد حنفيه پذيرفت ، هر دو نزد حجرالاسود رفتند. امام سجاد(ع) فرمود: نخست تو از «حجر» بخواه تا اگر تو امامي ، بر امامت تو گواهي دهد.
محمد حنفيه ناگزير رو به حجر كرد و لب به دعا گشود و از خداوند خواست تا حجر را در تاييد امامت وي به سخن آورد! ولي دعايش نتيجه اي نداد!
آنگاه امام سجاد (ع) فرمود: اگر تو وصي پيامبر (ص) و امام و صاحب ولايت بودي بي شك دعايت مستجاب مي شد. سپس خود دست به دعا برداشت و فرمود:
«اسئلك بالذي جعل فيك ميثاق الاوصياء و ميثاق الناس اجمعين لما اخبرتنا من الوصي و الامام بعد الحسين بن علي عليهما السلام ؟
يعني تو را سوگند مي دهم به آن كسي كه پيمان انبيا و اوصيا و پيمان همه مردم را در تو قرار داد، كه ما را آگاه سازي و بگويي وصي و امام پس از حسين بن علي (ع) كيست؟
ناگاه «حجر» به جنبش در آمد، گويي كه مي خواهد از جايگاهش جدا شود و سپس از آن شنيده شد: خداوندا! (گواهي مي دهم كه) وصايت و امامت، پس از حسين بن علي (ع) براي علي بن الحسين (ع) است .
در اين هنگام، محمد حنفيه كه به حقيقت پي برده بود، از امام سجاد (ع) عذر خواهي كرد و به راه افتاد و بنابر نقلي ديگر، خويش را برقدمهاي امام افكند و به ولايت و امامت وي اقرار كرد.[26]
هر چند برخي خواسته اند تا با استناد به اين حديث، محمد حنفيه را متهم كنند و شخصيت وي را مخدوش شمارند
ولي حق اين است كه اگر حديث در مجموع مورد نظر قرار گيرد و پايان آن نيز ملاحظه شود، پرسش محمد حنفيه ناشي از ندانستن بوده و او با طرح مطالب نخستين خود، در حقيقت در پي شناخت واقعيت بوده، و آنگاه كه حق را دريافته، تسليم شده و امامت امام سجاد (ع) را پذيرفته است .
از جمله نكاتي كه اين نظر را تاييد مي كند اين است كه گاه كساني با اين پندار كه محمد حنفيه امام است نزد او مي آمدند ولي محمد حنفيه آنها را به برادرزاده اش - علي بن الحسين - رجوع مي داد و مي گفت امام، آن حضرت است.
ابوخالد كابلي كه مدت زيادي در خانه محمد حنفيه خدمت كرده بود و ارادت خاصي به وي داشت، بر اين اعتقاد بود كه محمد حنفيه نيز مانند پدر و دو برادرش - امام حسن(ع) و امام حسين (ع) - امام و حجت خدا درميان خلق است .
ابوخالد مي گويد: روزي به محمد حنفيه گفتم:
تو را به پيامبر اكرم (ص) و اميرالمؤ منين (ع) سوگند مي دهم كه حقيقت را به من بگويي! آيا تو خود همان امام و حجت خدا كه اطاعتش بر همگان واجب است، نيستي ؟
محمد حنفيه گفت: امام من و امام تو و امام همه مسلمانان، علي بن الحسين(امام سجاد) است.[27]
در روايت ديگري امام صادق (ع) مي فرمايد:
ابوخالد كابلي نخست قايل به امامت محمد حنفيه بود ولي بارها شاهد بود كه محمد حنفيه علي بن الحسين (ع) را با تعبير يا سيدي (اي آقاي من) مورد خطاب قرار مي دهد! و چنين خطابي از سوي كوچكتر نسبت به شخص بزرگتر صورت مي گيرد.
ابوخالد كه محمد حنفيه را امام مي پنداشت با مشاهده اين موارد با تعجب از محمد حنفيه پرسيد: تو پسر برادرت - علي بن الحسين- را با تعبير يا سيدي مورد خطاب قرار مي دهي در حالي كه ديگران چنين تعبيري ندارند!
محمد حنفيه گفت: علي بن الحسين (ع) امامت راستين است ، او حجرالاسود را به شهادت و گواهي طلبيد و حجر به امامت او گواهي داد و بر من ثابت شد كه وي سزاوار مقام امامت است.[28]
بر اين اساس، مي توان دريافت كه محمد حنفيه خود مدعي امامت براي خويش نبوده است و بر فرض كه در مقطعي امر بر او مشتبه بوده و چنين پنداري به او دست داده باشد و در نهايت، حق را دريافته و به امامت امام سجاد (عليه السلام ) اقرار كرده است.
چنان كه كساني چون ابوخالد كابلي و سيد حميري در آغاز امر، مي پنداشتند كه محمد حنفيه امام است ولي بعدها بينش صحيح يافتند و در زمره شيعيان امام سجاد (ع) در آمدند. اما برخي از اين توهم و پندار بي اساس، در مقام سوء استفاده برآمدند و با انگيزه هاي متفاوت، بر امامت محمد حنفيه اصرار ورزيدند و از وي امامي منتقم ساختند و قائم آل محمد به شمارش آوردند!

سخن علامه مجلسي

علامه مجلسي، در ذيل حديث مذكور و گواهي حجرالاسود درباره امامت امام زين العابدين(ع) مي‌فرمايد:
«راجع به محمد حنفيه، اخبار مختلفي وارد شده است، برخي از اخبار، دلالت بر جلالت قدر او دارد، چنانكه ميان شيعه مشهور است و برخي دلالت بر صدور بعضي از لغزش‌ها از وي دارد مانند همين روايت. ولي ممكن است، اين منازعه و مخاصمه او با امام چهارم(ع) صوري و ظاهري و روي بعضي از مصالح باشد. ازجمله اين كه مبادا ضعفاء شيعه بگويند: محمد بن حنفيه از علي بن الحسين(ع) بزرگتر است و به امامت سزاوارتر و نيز موضوع نيامدن او با برادرش امام حسين(ع) به كربلا، ممكن است به دستور خود امام به خاطر بعضي از مصالح بوده است.».[29]
از توجيه علامه مجلسي(ره) استفاده مي‌شود كه ايشان نيز مانند مشهور علماي شيعه، به جلالت قدر و پاكي عقيده محمد اعتراف دارد.

2. پيشگويي ها و خبر دادن از امور غيبي

از جمله دلايل امامت آن حضرت اخباري است كه از پيشامد بعضي از رويدادهاي آينده خبر داده است و پس از دهها سال همچنان كه فرموده بود تحقق يافته و اين از نظر شيعه اماميه يكي از دلايل امامت به شمار مي آيد. زيرا كه خبر دادن از امور غيبي يكي از مكنونات علم خداوند متعال است و خداوند آن را جز به انبياء و اوصيا نمي دهد. از جمله آنها اخباري است كه جد بزرگوار امام سجاد(ع) راجع به بسياري از امور غيبي اطلاع دادند و تمامي آنها در صحنه زندگي اتفاق افتاد. مانند كشته شدن خوارج نهروان و هلاكت ذوالثديه(رهبر خوارج) و همچنين زوال حكومت بني اميه و موارد بسيار ديگر كه اگر تمام آنها جمع شود كتاب قطوري خواهد شد.
به راستي كه خداي تعالي بخش هاي عظيم و تابناكي از علوم را به ائمه(ع) مرحمت كرده و آنان را به خاطر اين كه حجتي بر امامت و رهبري معنوي و مادي اين امت باشد، محرم اسرار غيبي خود فرموده بود.
از جمله آن كساني كه خداوند او را به اين فضيلت زينت داده امام زين العابدين(ع) است كه از بسياري از امور غيبيه خبر داد كه بعدها تمام آنها به وقوع پيوست از جمله آنها:

الف. خبر شهادت زيد

از جمله اخبار غيبي كه امام سجاد(ع) بيان كرده بود اين بود كه از شهادت فرزندش جناب زيد خبر داده بود.
ابوحمزه ثمالي مي گويد: سالي يك بار در موسم حج خدمت امام سجاد(ع) براي ديدار آن حضرت شرفياب مي شدم تا اين كه سالي به خدمت آن بزرگوار رسيدم در حالي كه كودكي را بر روي زانويش نشانده بود. وقتي كه من وراد شدم كودك از جا برخاست و مي خواست از در خانه بيرون رود كه پايش به آستانه در، برخورد و خون از صورت مباركش جاري گشت.
امام سجاد(ع) با عجله جلو رفت و خون از سرو صورت او پاك كرد در حالي كه مي فرمود: «من تو را به خدا مي سپارم و پناه به خدا از آن كه تو را در كناسه به دار آويزند!
ابوحمزه مي گويد: عرض كردم: پدر و مادرم فدايت باد! كدام كناسه؟
فرمود: كناسه كوفه.
عرض كردم: فدايت شوم آيا چنين چيزي حتمي است؟
حضرت فرمود: آري به خدايي كه محمد(ص) را به حق فرستاده است اگر تو پس از من زنده بماني خواهي ديد كه اين پسر بچه را در ناحيه كوفه كشته اند و پس از دفن دوباره قبر او را شكافته و بدنش را در كناسه كوفه به دار آويخته و سپس از دار پايين آورده، بسوزانند و خاكسترش را به دريا بريزند.
ابوحمزه از شنيدن اين سخنان سخت نگران و حيرت زده شد. آنگاه نام آن بچه را پرسيد و عرض كرد: فدايت شوم نام اين پسر بچه چيست؟
امام(ع) فرمود: زيد است.[30]
آري تمام آنچه را كه امام سجاد(ع) فرموده بود به وقوع پيوست و چند سالي نگذشت كه زيد بن علي كه از برجسته ترين پيشوايان آزاده نهضت ها بود، در برابر طاغوت اموي به پا خاست.
پس از خروج زيد به همراه سپاهيان خود، يوسف بن عمر ثقفي كه حاكم عراق بود از جانب هشام بن عبدالملك مأمور به جنگ با او شد. همين كه تنور جنگ گرم شد اصحاب زيد بناي مكر و خيانت گذاشته بيعت خود را نقض نموده، فرار كردند و زيد با عدة كمي كه باقي مانده بود به سختي جنگ مي كرد تا شب فرا رسيد و لشگريان دست از جنگ كشيدند و زيد زخم بسيار برداشته و تيري هم به پيشاني او رسيده بود .
اصحاب او شخص حجاّمي را از يكي از روستاهاي كوفه آوردند تا تير را از پيشاني او خارج نمايد همين كه حجّام تير را بيرون كشيد زيد جان تسليم نمود.
اصحاب او براي دفن جنازه شريفش آب نهري را از مسير اصلي برگردانده، جنازه زيد را در كف نهر دفن نموده و قبر او را با خاك و گياه انباشتند و سپس نهر را بر روي آن جاري ساختند و از آن حجّام عهد و پيمان گرفتند كه محل قبر او را مخفي بدارد، همين كه صبح شد حجّام نزد يوسف بن عمر حاكم عراق رفته و محلّ دفن زيد را نشان داد، يوسف قبر زيد را شكافت و جنازه او را بيرون آورده سر او را جدا نمود و براي هشام فرستاد.
هشام به او نوشت تا زيد را برهنه و عريان بر دار كشند و يوسف بن عمر جنازه زيد را در كناسه كوفه برهنه بر دار آويخت.
پس از مدّتي هشام مجدداً براي يوسف نوشت كه جنازه زيد را با آتش سوزانده، خاكستر او را به باد دهد.
گفته اند جنازه زيد پنجاه ماه برهنه در كناسة كوفه بر دار آويخته بود و خداوند بدن او را مستور نموده بود.[31]

ب. خبر دادن امام از حكومت عمربن عبدالعزيز

از جمله خبرهاي غيبي كه امام سجاد(ع) سالها پيش خبر داده بود و به وفوع پيوست اين بود كه فرمود: «عمربن عبدالعزيز زمام امور مسلمين را به دست خواهد گرفت ولي مدت زيادي حكومتش طول نخواهد كشيد كه او از دنيا مي رود.[32]
اين قضيه نيز بر طبق پيشگويي امام زين العابدين(ع) اتفاق افتاد و عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد و مدت كمي زمام امور را در دست داشت تا اين كه به اجل طبيعي از دنيا رفت.

ج. خبر دادن امام از حكومت عباسيان

از ديگر پيشگويي هاي امام زين العابدين(ع) خبر از حكومت بني عباس بود . امام از روي علم غيب خبر داد كه بني عباس به حكومت خواهند رسيد و حكومت ايشان بر اساس ظلم و جور و فسق و فجور استوار مي شود و آنان مسلمانان را از دين بيرون خواهند كرد و در آينده گروه هايي از علويان براي مطالبه برقرار عدالت و حق در ميان مردم بر ضد ايشان قيام خواهند كرد و سرانجام آنان به دست اين طاغوت ها به شهادت مي رسند. عين حديث امام به شرح زير است:
ابوجعفر امام محمدباقر(ع) از پدر بزرگوارش نقل كرده است كه فرمود: «بدانيد كه در نسل ابن عباس فرزنداني براي آتش جهنم به وديعت نهاده شده است و به زودي آنان مردمان زيادي را دسته دسته از دين بيرون خواهند كرد و به زودي زمين از خون فرزندان آل محمد(ص) رنگين مي شود، چه اين كه اين بزرگان بي موقع قيام كرده و در پي چيزي خواهند بود كه براي آنها ممكن نيست و مومنان ايستادگي مي كنند و صبر و استقامت در پيش مي گيرند تا وقتي كه خداوند حكم خود را به اجرا در آورد.»[33]
اين پيشگويي امام سجاد(ع) عملي شد و بني عباس بعد از بني اميه به حكومت رسيدند و ظلم هاي متعدي به مردم كردند و بدعت هاي زيادي پديد آوردند. گروه زيادي از علويان مجاهد در برابر ظلم حاكمان بني عباس قيام كردند و پرچم آزادي و كرامت را به منظور مطالبه حق ستمديدگان و احياي آموزه هاي ناب محمدي(ص) برافراشتند و با خون پاكشان درخت اسلام را كه عباسيان مي خواستند از بيخ و بن بركنند آبياري نمودند.
به راستي كه خداوند به امام زين العابدين(ع) علم بي حد و بي پاياني را مرحمت كرده بود همچنان كه قبل از او به پدران بزرگوارش عنايت فرموده بود. اما آن بزرگوار علوم خود را پنهان مي داشت و براي اينكه مبادا نادانان به خاطر عدم تحمل حقايق به گمراهي بيفتند، اظهار نمي كرد.

3. معجزه امام سجاد(ع) در برابر عبدالملك

روزي عبدالملك بن مروان دور كعبه طواف مي‌كرد. حضرت علي بن الحسين عليه السلام نيز پيشاپيش او در حال طواف بود و اعتنايي به او نمي‌فرمود.
عبدالملك به نگهبانان خود گفت:«اين كيست كه جلوتر از ما طواف مي كند و به ما بي‌اعتناست؟»
گفتند: «علي بن الحسين.»
عبدالملك رفت بر جايگاه مخصوصش تكيه زد و گفت امام را نزد او بياورند.
آن‌گاه به امام گفت:«من كه قاتل پدر تو نيستم. پس چرا نزد ما نمي‌آيي؟
امام سجاد(ع) فرمود: «قاتل پدر من با كار خود، دنياي پدرم را نابود كرد ولي پدرم آخرت او را تباه ساخت. پس تو نيز اگر دوست داري مانند قاتل پدرم باشي، باش.»
عبدالملك گفت: هرگز!! اما تو نيز گاهگاهي به نزد ما بيا تا از دنياي ما بهره‌مند شوي!
امام با شنيدن اين سخن رداي خود را پهن كرد، بر زمين نشست و چنين دعا فرمود: «بارپروردگارا، حرمت و جايگاه اوليائت را نزد خودت به او نشان بده!.»
ناگهان رداي امام پر از درّ و گوهر شد، درّهايي كه چشم‌ها را خيره مي‌نمود.
آنگاه امام فرمود: « كسي كه نزد خداوند چنين جايگاهي دارد، آيا به دنياي تو نيازمند است؟»
سپس عرض كرد: «بارالها! اينها را از من بگير كه من هيچ نيازي ندارم.»[34]

4. جدا نمودن دو دستي كه به هم چسبيده بود!

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمود:
روزي در كنار حجرالاسود، دست يك مرد و يك زن كه در حال طواف بودند به هم چسبيد. ( شايد عقوبت الهي آنان به دليل لغزشي كه براي آن دو در حال طواف پيش آمد، اين بود كه دستهايشان كه در چنين مكان مقدسي، به خيانت به هم دراز شده بود به هم بچسبد تا ديگران عبرت بگيرند).
هر كدام از آنها تلاش سختي نمود كه دست خود را جدا نمايد اما هيچ كدام موفق نشدند. مردم كه در صحنه حاضر بودند گفتند: «بايد اين دو دست را قطع كرد!.
در اين هنگام حضرت امام سجاد(ع) وارد مسجد الحرام شد. همه مردم به طرفش شتافتند و از او كمك خواستند
امام پيش آمد و دست مبارك خود را بر آن دو دست گذاشت. دست‌ها بلافاصله از هم جدا شدند.[35]

5. شفاي بيمار

جابر از امام محمدباقر(ع) روايت مي كند: حباله والبيه[36] در حالي كه گريه مي كرد، پيش علي بن الحسين(ع) آمد . وقتي حضرت سبب گريه را از او پرسيد. گفت: فدايت شوم، اهل كوفه به من مي گويند اگر علي بن حسين چنان است كه تو مي گويي و اگر امام بر حق است اين برص صورت تو را درمان مي كرد.
امام سجاد(ع) او را نزديك خود خواند و از خدا برايش چيزي درخواست نمود كه او متوجه گفته هاي حضرت نشد. سپس با دست مبارك خود سه مرتبه به صورت او كشيد به بركت دعاي آن حضرت خداوند ناراحتي و بيماري برص را از چهره او برطرف ساخت.[37]
امام باقر(ع) فرمودند: حضرت علي بن الحسين(ع) براي «حبابه والبيه» دعا كردند و در پرتو دعاي حضرت خداوند جواني او را به او برگرداند و با انگشتان به او اشاره نمودند و در همان لحظه حائض گرديد. و در آن موقع او يكصد و سيزده سال از عمرش مي گذشت.[38]
اين دعاي مستجاب و اين اشاره الهي و تصرف در تكوين نشانه مقام ولايه الهي حضرت سجاد(ع) است.
از قرآن مجيد نيز در زمينه مكالمه دو ملك كه براي عذاب قوم لوط آمده بودند و قبل از آن در منزل حضرت ابراهيم(ع) ميهمان شدند و به خانم او مژده فرزندار شدن دادند، خانم حضرت كه اساساً نازا و بسيار پير بود با تعجب گفت آيا من بچه دار مي شوم در حاليكه خود نازا و پيره زن هستم و شوهرم هم پيرمرد است؟! آنها گفتند آيا تو از امر الهي تعجب مي كني؟!
«و امرتُه قائمه فضحكت فبشر ناها باسحق و من و راء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ءاله و انا عجوز و هذا بعلي ان هذا لشي عجيب، قالو تعجبين من امر الله...»
در بعضي از روايات آمده است كه « فضحكت » به معناي « حاضت » هست در همان لحظه خانم حيض شد. بنابر اين هر گاه امر الهي به موضوعي تعلق بگيرد آن محقق خواهد شد.« انما امره الي اله اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكو.»[39]
آري! اولياء الهي نيز مظهر و تجلي امر الهي هستند و اراده الهي از كانال وجود آنها به منصه ظهور مي رسد.

6. كرامتي بزرگ

زهري مي گويد: من نزد علي بن الحسين(ع) بودم كه يكي از اصحابش به حضورش آمد حضرت با مشاهده او فرمود: «ما خبرك ايها الرجل؟؛ خبر تو چيست اي مرد؟ آن مرد گفت: اي پسر رسول خدا خبر من اين است كه من در حالي صبح كرده ام كه پانصد دينار مقروض هستم و نمي توانم آن را اداء كنم و داراي خانواده سنگيني هستم كه قدرت تأمين آنها را ندارم؛ با شنيدن اين خبر حضرت علي بن الحسين(ع)شروع كرد به گريستن، گريستني شديد.
من به ايشان عرض كردم: يا ابن رسول الله چرا گريه مي كنيد: فرمود: آيا مگر نه اين است كه گريه براي مصيبتها و ناراحتيهاي بزرگ آماده شده است؟ افراد حاضر گفتند: آري اينچنين است يا ابن رسول الله! او فرمود: پس كدام ناراحتي و مصيبت از اين بزرگتر است كه فرد مومن آزادي ببيند برادر مومنش كمبودي دارد ولي او قدرت برطرف كردن آن را نداشته باشد! و او را در نداري و فقر مشاهده كند ولي نتواند فقر او را برطرف سازد!
يكي از مخالفين كه مرتب به حضرت علي بن الحسين(ع) طعنه مي زد و ناسزا مي گفت با مشاهده اين برخورد امام با يكي از اصحاب خود گفت: تعجب است از اين خانواده !! يك بار ادعا مي كنند كه آسمان و زمين و همه چيز به آنها داده شده است و خداوند هيچيك از آرزوها و حوائجشان را ردّ نمي كند و بار ديگر از اينكه حال يكي از خواصّ اصحابشان را اصلاح كنند، اعتراف به عجز مي كنند. اين حرف به همان مردي كه صاحب قصه موجود است رسيد.
بلافاصله به حضور حضرت علي بن الحسين عليه السلام آمد و عرض كرد: يا ابن رسول الله از فلان آقا چنين و چنان به من رسيده است و اين بر من سنگين تر است از محنت و ناراحتي خودم.
حضرت علي بن الحسين(ع) با شنيدن اين سخن به او اطمينان داد كه فرج نزديك است!! بعد حضرت فرمود: اي فلانه (اسم يكي از كنيزهاي خود را بردند) آنچه براي سحري و افطار من است بياور!! او دو قرص نان را با خود آورده حضرت به مرد فرمود: اين دو را بگير كه نزد ما غير از آنها چيز ديگري نيست. هر آينه به تحقيق خداوند به وسيله همين دو مشكل تو را حل خواهد كرد و خير وسيعي از آن دو به تو خواهد رسيد.
مرد آن دو را گرفت و به بازار وارد شد در حاليكه هيچ نمي دانست واقعاً با آن دو قرص نان چه كند، از سوي ديگر از سنگيني قرض خود تفكر مي كرد و بدي حال خانواده اش و شيطان هم او را وسوسه مي كرد كه واقعاً چه رابطه اي بين اين دو و نياز تو وجود دارد؟
همچنانكه آن مرد در حال راه رفتن بود به ماهي فروش برخورد كه يك ماهي از ماهي او نزد او باقي مانده بود. به او گفت: اين ماهي تو نزد تو باقي مانده و يكي از اين دو قرص نان من هم نزد من زياد آمده است. آيا حاضري تو ماهي اضافي و به جا مانده خود را به من بدهي و يك قرص از نان اضافي من بگيري؟
او گفت: آري و لذا ماهي را به او داد و يك قرص نان را گرفت. باز آن مرد به راه افتاد و به مردي برخورد كرد كه با او كمي نمك بود كه كسي به آن رغبتي نداشت.
به او گفت: آيا حاضري اين نمك را كه كسي به آن رغبتي ندارد با يك قرص نان من كه آن هم مورد رغبت كسي نيست معاوضه كني؟ !! گفت: آري و اين كار را كرد.
مرد ماهي و نمك را آورده و گفت: اين را با اين اصلاح مي كنم (يعني ماهي را پخته و به آن نمك مي زنم و تناول مي كنم.) اما همينكه شكم، ماهي را پاره كرد دو لولوء بسيار فاخر در درون آن يافته خداي را شكر نمود و در همان حال كه غرق خوشحالي حاصل از يافتن آن دو لولوء بود، درب منزلش به صدا در آمد او بيرون آمده تا ببيند كه پشت درب چه كسي است؟ ناگهان ديد صاحب ماهي و صاحب نمك هستند كه با هم آمده و هر كدامشان مي گويند: اي بنده خدا ما تلاش كرديم خودمان، يكي از خانواده هايمان قرص نان را بخوريم، ولي دندانمان در آن كارگر نيفتاد و جز اين گمان نداريم كه تو در بدحالي و دست تنگي به نهايت رسيده و بر مشقّت و شدت عادت كرده اي !حال ما اين نان را به تو بر مي گردانيم و آنچه را از ما گرفته اي بر تو حلال مي كنيم او هم آن دو قرص نان را از آن دو گرفت و همينكه بعد از رفتن آن دو در منزل مستقر شد درب منزلش به صدا درآمد و كسي جز فرستاده حضرت علي بن الحسين(ع) نبود.
او به منزل وارد شده و گفت: حضرت به تو مي فرمايد: خداوند فرج تو را فرا رسانيد حال طعام ما را به ما برگردان كه آن را جز ما نمي خورد !! آن مرد دو لولوء را فروخت و مال بسيار فراوان و بزرگي به دست آورد كه هم قرضش را با آن اداء كرد و حالش هم بعد از آن بسيار خوب شد!!!
بعضي از مخالفين با مشاهده خوب شدن وضع اين شيعه، گفت: چقدر اين تفاوت شديد است. در حاليكه علي بن الحسين نمي توانست نياز او را برآورد اينچنين او را با اين ثروت بزرگ بي نياز كرده است. اين چگونه ممكن است! و چگونه كسي كه بر اين ثروت بزرگ قدرت دارد از برطرف كردن نياز يك شيعه عاجز است؟
حضرت علي بن الحسين(ع)هم فرمودند: آري قريش هم به پيامبر(ص)چنين گفتند: چگونه از مكه به بيت المقدس مي رود و در آنجا آثار انبياء را مشاهده مي كند و باز در يك شب از آنجا بر مي گردد، همان كسي كه نمي تواند از مكه به مدينه برود مگر در خلال دوازده روز؟ و اين در هنگامي بود كه حضرت از مكه هجرت كرده بود.
سپس حضرت علي بن الحسين(ع) فرمودند: سوگند به خداوند به خدا سوگند اينها از كار خدا و اوليائش خبري ندارند، بهوش باشيد كه هيچ كس به مقامات بالا نمي رسد مگر اين كه تسليم فرمان خداي با عزت و جلال باشد و با او جدال نكند و به تدبير او راضي باشد.»
آري اولياي خدا بر گرفتاري ها و ناراحتي ها آنچنان صابرند كه ديگران توان چنين صبر و تحمل را ندارند و پاداش خدا در عوض به آنها اين است كه هرچه بخواهند به آنان مي دهد و از اين جاست كه آنها چيزي اراده نمي كنند مگر آنچه او اراده كند.[40]

پی نوشتها :

1-المختصر، ص128.
2- صحيح مسلم، ج6، كتاب الاماره.
3- اين احاديث حتي در برخي از منابع اهل سنت نيز امده است از جمله: شيخ سليمان قندوزي كه از علماي حنفي است دو حديث در اين زمينه نقل كرده است: ينابيع الموده، باب 76. احاديث مذكور در منابع شيعي به صورت گسترده تري نقل گرديده است براي نمونه ر.ك.به: علامه مجلسي، بحارالانوار، ج36، صص226-272 و الكافي شيخ كليني، ج1، ص286.
4- بحارالانوار، ج36، ص286.
5- فصول المهمه، ص208.
6- ارشاد، ج2، ص139؛ اعلام الوري، ص252؛" كشف الغمه، ج2، ص276.
7- دلائل الامامه، ص80، اثبات الوصيه، ص148، بحارالانوار، ج46، ص154.
8- تاج المواليد، ص37.
9- المختار مناقب الاخيار 30؛ مطالب السؤ ول 81؛ الصواعق المرحقه 199؛ ينابيع الموده 332.
10- نفثة المصدور، ص63.
11- عيون اخبارالرضا 1/41؛ اعلام الوري 261؛ مناقب 1/284؛ اثبات الهداة 2/480.
12- كشف الغمه 2/278.
13-اصول كافي، ج2، ص369؛ اعيان الشيعه، ج1، ص629.
14- اثبات الهداة، ج5، ص216.
15- اصول كافي، باب نص بر امامت امام حسن(ع).
16- اثبات الهداة، ج5، ص214. روضة الجنات، ص247-248.
17- روضة الجنات، ص247-248.
18- اصول كافي، كتاب الحجة"، الاشارة و النص علي علي بن الحسين(ع).
19- اصول كافي، ج2، ص76؛ اعلام الوري، ص252.
20- قرآن كريم، سوره انفال، آيه75.
21- قرآن كريم، سوره مريم، آيه4.
22- تاريخ يعقوبي، ج2، ص46.
23- عمدة الطالب، ص160.
24- مطالب السوول، ص77.
25- مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص181.
26- دلائل الامامه، ص87؛ كافي 2/155؛ اثبات الوصية 143؛ اعلام الوري 253؛ احتجاج 2/316 الغمة 2/309؛ اثبات الهداة 5/233.
27- تنقيح المقال ج3، ص111.
28- همان.
29- بحارالانوار، ج42، ص81.
30- تحليلي از زندگاني امام سجاد، ج1، ص184.
31- منتهي الامال، ج2، ص106-112؛ امالي صدوق، ص477.
32- دلائل الامامه، ص88.
33- اثبات الهداة، ج5، ص241.
34- بحارالانوار، ‌ج 46، ص 120، حديث 11 به نقل از الخرائج و الجرائح.
35- كشف الغمه، ص209؛ بحارالانوار، ‌ج46، ص28، حديث 18 و ص 44، حديث 43.
36- حبابه، به تشديد «باء» اول، كنيه اش: ام الندي است و پدرش جعفر اسدي والبي منسوب به بني والبه، شعبه اي از طايفه بني اسد است كه فرزندان والبة بن حرث بن ثعلبة بن دودان بن اسدبن خزيمه مي باشد.
37- دلائل الامامه، ص93.
38- حبابه تا دوران زندگاني امام رضا(ع) زنده بود و از آن حضرت نشانه امامت را مشاهده كرد و در زمان حيات آن حضرت از دنيا رفت.
39- قرآن كريم، سوره يس، آيه82.
40- امالي صدوق، ص271، مجلس 69؛ بحارالانوار، ‌ج 46، ص20؛ روضة الواعظين، ص168.

منابع و ماخذ: منتهي الآمال، ج1، ص52-75؛ تحليلي از زندگاني امام سجاد(ع)، ج1، ص160-185؛ امام سجاد(ع) جمال نيايشگران، ص31-520؛ زندگاني امام سجاد(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص49-90

 


 

 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام