انديشه اصلاح گري در نهضت حسيني اشاره: ژان پل سارتر فيلسوف فرانسوي صاحب مكتب اگزيستانسياليسم بر اين باور است كه وجود بر ماهيت اصالت و تقدم دارد. انديشه وجودي سارتر به شكل اومانيسم و انسان محوري در جامعه غرب از عصر روشنگري وجود داشته ولي به اين شكل، خود را تنها در سده بيستم نشان داده است. البته اين انديشه به شكل كامل تر و دقيق تر، در فلسفه وجودي صدرايي وجود دارد. وي بر اين باور است كه اصل، تقدم و ترجيح وجود بر ماهيت است. با اين تفاوت كه براي انسان، وجودي را تصور و ترسيم مي كند كه نه تنها يك ماهيت بلكه ماهيات متعدد و گاه متضادي را مي تواند بپذيرد و اين ماهيات متضاد، مي تواند عارض بر وجود انساني شود. برطبق اين سخن، از انسان، فرشته و شتر و گاو و پلنگ مي شود. انساني كه از چنين ابعاد متنوع برخوردار است و ماهيات متضاد و گوناگوني را مي تواند دارا شود، برخلاف پديده ها و آفريده هاي ديگر است.


از سوي ديگر پديده هاي اجتماعي به جهت انتساب به انساني با اين ويژگي ها و خصوصيات مانند ديگر پديده هاي طبيعي نيست كه از ماهيت و ابعاد يگانه اي برخوردار باشد. پديده هاي اجتماعي داراي تنوع و تعدد و ابعاد چندگانه و گاه متضادي است كه در تحليل و تبيين آن نمي توان بي ملاحظه و توجه به آن ها عمل كرد.
نهضت حسيني نيز به عنوان پديده اي اجتماعي از چنين ويژگي هايي برخوردار است و نمي توان آن را تك بعدي و يا تك ماهيتي انگاشت و در تحليل و تبيين آن به ماهيت و يا بعدي بسنده كرد. ازاين رو ضروري است كه ابعاد و ماهيات متنوع اين قيام بازشناخته و تحليل شود. به ويژه آن كه آثار بسيار متنوع و گسترده اي در زندگي فردي و اجتماعي نه تنها مردم يك عصر خاص بلكه تمام اعصار گذشته و هنوز نيز ادامه دارد. در اين نوشتار به بررسي يكي از ابعاد اين نهضت كه در سخنان آن حضرت وجود دارد و آن مسئله اصلاح گري است، پرداخته مي شود. آن حضرت در عبارتي مي فرمايد: اني لم اخرج اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لاظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيره جدي ابي علي بن ابي طالب عليه السلام؛ من براي طغيان گري و شرارت آفريني و دنياطلبي يا فسادگري وستمگري بر دولت وقت خروج نكرده و راه مبارزه را درپيش نگرفته ام بلكه تنها براي اصلاح گري در امت جد خويش اقدام به خروج نموده ام و مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و روش و سيره جدم و پدرم علي بن ابي طالب را درپيش گيرم. (مقتل خوارزمي ج 1 ص 188)

عوامل قيام حسيني

استاد شهيد مرحوم مطهري در كتاب حماسه حسيني سه عامل مهم را در ايجاد نهضت حسيني شناسايي و ردگيري مي كند. ازنظر وي عوامل قيام را مي توان در مسئله بيعت يزيد و اجبار دولت اموي بر آن و انكار و استنكاف حضرت امام حسين(ع) شناسايي كرد.
پس از مرگ معاويه، يزيد نامه اي به حاكم و والي مدينه نگاشت و از وي خواست تا امام حسين و برخي ديگر از بزرگان مدينه را به هر نحو كه شده به بيعت وادار سازد و درصورت استنكاف و خودداري از بيعت آنان را بكشد. امام حسين(ع) در جلسه اي كه حاكم مدينه برپا داشته بود و مروان بن حكم نيز حضور داشت از پذيرش بيعت به طور مخفيانه خودداري ورزيد و از آن جا بيرون رفت و سه روز در مدينه ماند و سپس از آنجا به سوي مكه كوچ كرد. در اين زمان هنوز خبري از دعوت كوفيان نيست و تنها عاملي كه حضرت را مجبور به خروج از مدينه كرد فشارهاي حاكم براي جلب بيعت بوده است.

دلايل امتناع امام حسين از بيعت با يزيد

آن حضرت به چند دليل از بيعت بايزيد خودداري ورزيد. ازجمله اين دلايل مي توان به صلح نامه معاويه با امام حسن(ع) اشاره كرد؛ زيرا در يكي از بندهاي صلح نامه اين مطلب به صراحت بيان شده بود كه معاويه مسئله خلافت بعد از خود را به امت واگذار كند و خود در اين مورد دخالت نكند؛ درحالي كه اكنون فرزند خويش را براي خلافت معرفي كرده و حتي در اواخر عمر خويش به مدينه و مكه آمده بود تا مردم را بر بيعت خلافت يزيد اجبار نمايد كه داستان هاي بسياري از حيله ها و چاره جويي هاي معاويه و درنهايت شكست طرح ها و توطئه هاي وي نقل شده است.
از ديگر دلايل خودداري آن حضرت از بيعت مي توان به مسئله شخص يزيد اشاره كرد كه حضرت امام حسين(ع) به جهات رفتار بيرون از چارچوب اسلامي يزيد هرگز به پذيرش فاسق و فاجري كه آشكار فسق و فجور مي كند به عنوان خليفه تن نخواهد داد و با چنين شخصي حتي به عنوان مصالح اسلامي بيعت نخواهد كرد.
يزيد كسي است كه به طور علني شراب مي خورد و در همان حالت مستي، وارد مجلس مي شد. مسعودي كه در عصر ائمه مي زيست در كتاب مروج الذهب خود مي نويسد: يزيد ميمون را لباس هاي حرير مي پوشاند و در پهلوي خود بالاتر از مردان كشوري و لشكري مي نشاند.
از اين رو امام حسين به طور طبيعي با چنين شخصي نمي توانست بيعت كند و مي فرمود: و علي الاسلام السلام اذ بليت الامه براع مثل يزيد؛ بايد فاتحه اسلام را خواند زماني كه امت اسلام به رهبر و پيشوايي چون يزيد گرفتار شود. (مقتل مقرم ص 146)
بنابراين نخستين عاملي كه موجب شد تا امام راه مبارزه و قيام را طي كند، مسئله بيعت خواستن يزيد از وي بود، به ويژه كه يزيد به حاكم اموي مدينه نوشته بود: خذ الحسين بالبيعه اخذا شديدا؛ حسين را براي اخذ بيعت محكم بگير و تا بيعت نگرفتي رهايش مساز (همان ص 140)
اين عامل نخستين عاملي بوده است كه زمينه ساز حادثه كربلا شد و نقش مهمي را د رنهضت حسيني ايفا كرد.
دومين عاملي كه زمينه ساز و بستر حادثه خونين طف شد عامل دعوت بود.
امام حسين(ع) پس از آن كه از سوي حاكم اموي تحت فشار قرار گرفت تا بيعت نمايد ناچار شد براي رهايي از فشارها از مدينه به سوي مكه بيرون رود تا كم تر تحت فشار براي بيعت قرار گيرد. از اين رو سه روز پس از درخواست بيعت، وي با خانواده و اهل بيت خويش از مدينه هجرت مي كند. به ويژه آن كه موسم حج نزديك مي شدند و ماه هاي رجب و شعبان زمان عمره حج بود و مردم بسياري از همه جهان اسلام وارد مكه مي شد و وي مي توانست ديدگاه هاي خويش را به گوش مسلمانان برساند.
پس از هجرت آن حضرت از مدينه به مكه، مردم كوفه كه مجبور شده بودند با يزيد بيعت كنند و از سرپيچي امام حسين(ع) آگاه شده بودند نامه اي براي ايشان مي فرستند و از وي دعوت مي كنند تا رهبري جامعه را دردست گيرد و به عنوان رهبر مخالف يزيد در برابر او صف ببندد.
اين نامه ها پس از دو ماه از هجرت و سكونت ايشان در مكه به دست آن حضرت مي رسد و لذانمي توان نامه ها و دعوت كوفيان را انگيزه اصلي قيام دانست؛ زيرا آن حضرت بيش از دو و يا سه ماهي بود كه با عدم بيعت با يزيد در حقيقت مخالفت علني خويش را آغاز كرده و در صف مخالفان وقيام كنندگان بر ضد يزيد قرار گرفته بود.
عامل سوم كه در حقيقت عامل اصلي و اولي قيام آن حضرت است، امر به معروف و نهي از منكر در چارچوب بازگشت به قرآن و سنت و سيره نبوي و علوي است يعني اصلاح گري در امت جد خويش. در عبارتي كه آن حضرت بيان مي دارد نشان مي دهد كه مشكل مردم و جامعه و دولت در اصل پذيرش نيست بلكه در انحراف و تحريفي است كه در طول پنجاه سال در ميان امت رواج يافته و امور غيرديني وخرافات به جاي اسلام حقيقي نشسته و در حقيقت جامه اسلام را وارونه به تن اسلام و مسلمين كرده اند.
آن حضرت از اصلاح در امت جد خويش نه اصلاح در دين اسلام سخن مي گويد. اصلاح گري ايشان در حوزه عمل اجتماعي و سياسي است.
امام در وصيت نامه اي به برادر خويش محمدبن حنفيه كه در آن موقع دستش فلج شده و از كار افتاده بود و قدرت بر جنگ و جهاد نداشت چنين مي نويسد: هذا ما اوصي به الحسين بن علي اخاه محمدا المعروف بابي الحنيفه... اني ما خرجت اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي... (مقتل خوارزمي ج1 ص188)

عامل اصلي قيام حسين(ع)

آن حضرت در اين وصيت نامه عامل اصلي قيام را به خوبي توضيح مي دهد به اين معنا كه اگر مسأله بيعت نيز نبود و حتي اگر يزيد و يزيديان وي را از بيعت كردن معاف مي داشتند و اگر آمادگي كساني چون كوفيان براي همراهي در قيام نبود وي به حكم وظيفه شرعي خويش نمي توانست آرام نشيند و قيام نكند حتي اگر تنها او و خاندانش بودند؛ زيرا وظيفه و تكليف شرعي حكم مي كرد كه امر به معروف و نهي از منكر كند و در برابر ظلم و ستم و گمراهي در رهبري امت و فسادگري جامعه سكوت نكند.
بنابراين عامل اصلي قيام را نه در فشارهايي كه براي بيعت از سوي يزيد وارد مي شد و نه در دعوت و همراهي كوفيان بلكه در اصل امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح گري در جامعه به حكم وظيفه اسلامي و ايماني هر فرد مسلمان مي بايست جست.
عامل سوم، عامل پايداري و بقاي نهضت تاكنون بوده است. اصلاح گري كه به شكل امر به معروف و نهي از منكر تجلي مي يابد به نهضت حسيني اين شايستگي را داده است تا براي هميشه زنده بماند و آموزنده نسل هاي گذشته و حال و آينده گردد.
اگر عامل نخست (بيعت) و دوم (دعوت) عامل بيروني بود و امام در برابر آن واكنش نشان داد، اما عامل سوم عاملي اصلي و دروني است كه از امام به عنوان يك فعال سياسي مثبت مي سازد. او در اين حالت، مردي انقلابي، سياسي، منتقد، معترض و فعال مثبت سياسي است كه مي كوشد جامعه را در راستاي اصلاحات، مديريت كند. به اين معنا كه اگر دو عامل ديگر هرگز وجود نداشت عامل سوم به تنهايي موجب مي شد كه آن حضرت قيام كند. به سخن ديگر اگر يزيد از همان آغاز از بيعت چشم مي پوشيد و يا دست برمي داشت و يا كوفيان دعوتي از وي براي رهبري قيام نمي كردند، آن حضرت به عنوان وظيفه شرعي و ايماني خويش قيام مي كرد و در برابر حكومت ظالم و فاسق و حركت انحرافي و تباه ساز جامعه و امت اسلامي سكوت اختيار نمي كرد. در حقيقت اگر واكنشي از سوي امام صورت مي گرفت واكنش انفعالي درپي تهديدها و فشارها و يا دعوت هاي ديگران نبوده بلكه واكنشي فعال نسبت به انحرافات بوده كه وي آن را ادراك كرده و وظيفه خود دانسته به عنوان فعال سياسي و ايماني در برابر آن بايستد و در راستاي اصلاح گري تلاش نمايد.
هنگامي كه امام حسين(ع) امت اسلام را در حوزه فساد و تباهي يافت و جريان سلطنت به نام دين و مذهب كوشيد تا دين و مذهب را نابود سازد و عناصر اسلامي را از محتوا تهي سازد و حلال خدا را حرام و حرام وي را حلال نمايد و ارزش ها، جاي خود را به نابهنجاري و فساد و تباهي داد، به حكم و سيره و سنت نبوي مي بايست قيام مي كرد؛ زيرا پيامبر(ص) فرموده بود: هركس چنين اوضاع و احوالي را ديد و درصدد دگرگوني آن نبود و معترض نگرديد شايسته است كه خداوند چنين شخصي را به آن جايي ببرد كه ظالمان و جابران و ستمگران و تغيير دهندگان دين خدا ميروند و سرنوشت مشترك با آنان دارد. (تاريخ طبري ج4 ص304)

اهميت امر به معروف و نهي از منكر

در بينش و نگرش اهل بيت(ع) امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يكي از ده فرع مهم دين اسلام است كه آيات بسياري از قرآن بر آن دلالت دارد. امام رضا(ع) درباره اهميت امر به معروف و نهي از منكر مي فرمايد: اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فلياذنوا بوقاع من الله؛ هرگاه مردمان امر به معروف و نهي از منكر كردن را به دوش يك ديگر اندازند و بدان عمل نكنند پس بايد منتظر عذابي از سوي خدا باشند. (فروع كافي ج5 ص59)
اما اين چه عذابي خواهد بود؟ قرآن خود در تفسير عذابي كه از سوي خداوند مي آيد مي فرمايد: قل هو القادر علي ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم باس بعض؛ بگو خدا قادر است كه از بالاي سر شما بر شما عذاب بفرستد يا از زير پاي شما عذاب بجوشاند يا شما را دسته دسته كند و دچار تفرقه و دودستگي نمايد و يا اين كه زيان خود شما را به خود شما برساند، يعني خودتان را به جان يك ديگر بياندازد و درگير جنگ و خون ريزي نمايد. (انعام آيه 65)
تفاسير اهل بيت(ع) آيه عذاب بالاي سر را به معناي گرفتاري به دست مافوق هايي مي داند كه بر شما چيره مي شوند و به شما ظلم و ستم مي كنند و عذاب از زير پا يعني اين كه افراد پست جامعه كه افرادي شرور هستند را بر شما چيره مي كند.
حديثي از پيامبر(ص) نقل شده كه در منابع شيعي و سني موجود است. آن حضرت(ص) مي فرمايد: لتامرن بالمعروف و لتنهن عن المنكر او يسلطن الله عليكم شراركم فيدعو خياركم فلايستجاب لهم؛ بايد امر به معروف و نهي از منكر داشته باشيد وگرنه بدهاي شما بر شما چيره و مسلط مي شوند به گونه اي وقتي خوبان شما دعا و تضرع كنند مستجاب نمي شوند. (فروع كافي ج 4 ص 56)
غزالي با اين كه مردي است زاهد مسلك و كم تر با گرايش اجتماعي به مسايل مي نگرد در معناي فيدعو خياركم فلايستجاب لهم مي نويسد: مراد اين است كه خوبان جامعه آن چنان در حكومت اشرار و بدان، پست و خوار مي شوند كه دستگاه حكومتي به آنان توجهي ندار د و سخنان ايشان را نمي شنود.
بر در ارباب بي مروت دنيا
چند نشيني كه خواجه كي به در آيد.
بنابراين مساله امر به معروف و نهي از منكر در قالب اصلاحات امت اسلام عمده ترين و ارزشي ترين و اصلي ترين عاملي است كه موجب شد تا قيام حسيني شكل گيرد؛ زيرا بدبختي امت هاي پيشين به خاطر ترك امر به معروف و نهي ازمنكر و اصلاح گري مردمان آن بوده است.
خداوند در آيه 116 سوره هود مي فرمايد: فلو لاكان من القرون من قبلكم اولو بقيه ينهون عن الفساد؛ چرا در نسل هاي پيشين و گذشته عده اي مردم با مايه عقل و فكر و درايت نبوده اند كه با فسادها مبارزه كنند تا اين گونه دچار انحطاط و انقراض و عذاب نشوند؟
درباره علت هلاكت قومي مي فرمايد: آنان بدبخت و بي چاره هايي بودند كه از منكر نهي نمي كردند و با فساد مبارزه نمي نمودند و بسيار رفتار و كرداري نابهنجار داشتند. (مائده آيه 79)
از اين رو به امت اسلام فرمان مي دهد كه به عنوان يك وظيفه عمومي و همگاني و هم چنين به عنوان وظيفه اي خاص براي برخي از روشنفكران و اولو بقيه و صاحبان مايه، مي بايست امت اسلام، امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح گري را پيشه خويش كنند (آل عمران آيه 104)

نظارت همگاني، راه سعادت در دنيا و آخرت

به نظر قرآن راه رستگاري و سعادت در دنيا و آخرت عمل به وظيفه نظارت همگاني است. (همان) زيرا بي نظارت همگاني هنجارها جاي خود را به نابهنجاري ها مي دهد و رفتارهاي نادرست برجامعه حاكميت مي يابد.
مساله امر به معروف و نهي از منكر يك اصل اجتماعي است و مربوط به حوزه عمل و هنجارهاي اجتماعي و سياسي مي باشد. از اين رو يك اصل عملياتي و اجرايي در حوزه عمل اجتماعي است و ارتباط تنگاتنگي با جامعه دارد.
تاكيد قرآن بر اين كه راه دست يابي به فلاح و رستگاري در آن نهفته است به معناي آن است كه رستگاري از نظر قرآن ارتباط تنگاتنگي با اصلاحات و رفتار درست اجتماعي دارد.
بر اين اساس قرآن مساله امر به معروف و نهي از منكر را هم در اين آيه و هم در آيه 103 سوره آل عمران به اعتصام اجتماعي و اتحاد اسلامي مرتبط كرده است. دستور خداوند به اين كه: ولتكن منكم امه يدعون الي الخير، پس از دستور به: واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا، نشان مي دهد كه مراد از امر به معروف و خير، چيزي جز امر اجتماعي نيست. از اين رو گفته شده كه منظور قرآن از خير در آيه همان اتحادي است كه در آيه پيش بدان فرمان داده است. بنابراين ضروري است كه در ميان امت دست كم جمعيتي نخبه و روشنگر و منتقد و مصلح باشد كه به عنوان اولو بقيه و صاحبان مايه و خرد مردم را به وحدت و اتحاد بخوانند و با تفرقه و عوامل آن مبارزه كنند و اصول و مباني اتحاد را تحكيم بخشند.

امربه معروف و نهي از منكر، تنها راه رسيدن به اتحاد

از اينروست كه قرآن به دنبال همين آيه كه فرمان به دعوت به خير مي دهد مي فرمايد: ولاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا؛ مانند مردمي نباشيد كه تفرقه جستند و اختلاف كردند (آل عمران آيه)
اين آيات، حقيقت واحدي را تذكر مي دهد و آن اين كه دست يابي به اتحاد و دوري از تفرقه تنها با امر به معروف و نهي از منكر اصلي اجتماعي و در راستاي تحكيم اصول اجتماعي و اتحاد اسلامي مي باشد و نظارت همگاني مي تواند اصلاحات در جامعه را تداوم بخشد و از انحرافات و تفرقه ها و اختلافات و ظلم و ستم و مانند آن جلوگيري به عمل آورد.
بر اين اساس قيام حسيني شكل مي گيرد تا جامعه منحرف و امت فساد يافته را به راه درست بازگرداند و اصلاحات را در راستاي تحكيم اتحاد اسلامي ميان امت به انجام رساند.

حسين كريمي


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام