قسمت اول
اعتقاد بــه وجود امام زمان و حجت حق (عج) از ضروريات مذهب شيعه است. برابر روايات و ادلّه وجود امام در هر زمانى لازم است. زمين بدون حجت باقى نمى ماند. در اين زمان كه حجت الهى در پرده غيب به سر مى برد اين پرسش ها مطرح مى شود :
آيا ارتباط با آن حضرت امكان دارد يا خير ؟ آيا شيعيان و پيروان حضرت مى توانند از محضر آن بزرگوار بهره مند گردند يا خير ؟
سخن در ايــن مقوله از امـكـان عقلى نيست بلكه سخن در اين است كه آيا برابر موازين و رواياتى كه داريم چنين امرى مى شود تحقق يابد يا خير. در اين باره دو ديدگاه وجود دارد :


1. ديدگاهى كه امكان ارتباط را تأييد نمى كند و لزومى براى آن نمى بيند.
2. ديدگاهى كه بر امكان ارتباط و وقوع آن اصرار مى ورزد.
آنچه مــا در اين مقاله به بحث خواهيم گذارد ادله و مستندات هر يك از اين دو ديدگاه است. هر دو نظر گروهى طرفدار و معتقد دارد. اين نكته در خور دقت است : نـه آنان كه ارتباط را نمى پذيرند از اسلام و تشيع به دورند و نه كسانى كه به آن عقيده دارند از ايمان بيشترى برخوردار ، چرا كه هر يك ادله اى بر ادعاى خود ارائه مى دهند و به رواياتى تمسك مى جويند.
گرچه امروز اين از بـاورهــاى دينى عموم فرض شده اسـت به گونه اى كه منكر آن نزد برخى متهم خواهد شد. ولى بزرگانى مانند : شيخ مفيد فيض كاشانى شيخ جعفر كاشف الغطاء و نعمانى ارتباط با امام زمان (عج) را براى شيعيان در غيبت كبرى ممكن نمى دانند.
بنابراين موضوع آن گونه كه تصور مى شود روشن و بديهى نيست و بحثى در خور مى طلبد. آنچه ما را بر اين بحث وا داشته چند نكته است :
1. دربــاره ارتباط با امام زمان كتاب هايى نوشته شده و در اين اواخر رواج فوق العاده اى يافته كه مشحون از حكايت ها و داستان ها و مطالبى است كــه بــرخـى از آنها بــه يقين نادرست و برخاسته از تصورات و خيالبافي هاى نويسندگان ! آنهاست و در بـرخى شمّه اى از حقيقت وجود دارد.
2. نقل ايــن داستان ها و حكايت ها باعث مى شود كــه يـك عـقـيده درست و صحيح به ناصواب هايى آميخته گردد و عقائد خرافى و ناصحيح و غيرمستدل و مستند در ميان مردم رواج يابد. وقتى كه آقا و خانمى به راحتى و آسانى اهل مكاشفه شوند و آن را در كتاب خود بنويسند ، چرا ديگران به چنين مقامى نرسند. زمانى كه مدعى مكاشفه پا را فراتر نهد و در بيدارى حضرت رسول اكرم (ص) و برخى از معصومين (ع) را ببيند (1) چرا ديگران از اين نعمت محروم باشند.
رواج اين گونه كتاب ها و حكايت ها باعث شده كه در برخى از مناطق كشور شاهد حوادث و اتفاقات نابخردانه و عوام فريبانه و خرافى باشيم :
كسى در منطقه اى مدعى مى شود كه قطره اى از خون سر امام حسين (ع) ريخته و يا سر مبارك حضرت را ديده يا چوپانى مدعى مى شود كــه غـلام شـه چراغ است و از وى دستورهايى دريافت كرده است و خانمى كه از دست شوهر فرار كرده به مسجد روستايى مى رود و مدعى مى شود كــه مسجد نظر كــرده اسـت و مـريض هــايى كه به مسجد بيايند شفا مى يابند آن ديگر امام زاده جديدى كشف مى كند و مردم يك منطقه براى زيارت امامزاده بسيج مى شوند و در مــورد ديگر دختر يــا زنــى نظر كرده مى شود و حـاجت مــردم را بــرآورده مــى كنند و … اينها برخاسته از حكايت ها و رؤياها و كتاب هايى است كه بدون هيچ ضابطه و قاعده اى رواج مى يابد و جوّى ناسالم و به دور از حقيقت و عوام پسند به وجود مى آيد و مردمان معتقد را از سرچشمه زلال اسلام ناب و راستين به دور مى كنند و در باتلاق خرافات فرومى برند.
3. پيامد ناگوار اين كتاب ها و عقايد برگرفته از حكايت و خواب ، جوى را به وجود مى آورد كه اهل تعقل و انديشه را به عقائد شيعه بدبين مى كند و زمينه انحراف هاى فكرى را فراهم مى آورد و در نتيجه مخالفان تشيع امكان رشد و گسترش مى يابند و عقايد ناصواب عوام و عوام زدگان به نام تشيع ثبت و به ديگران انتقال مى يابد و يك عقيده اى كه در اصلِ آن تمام فرق اسلامى توافق دارند به گونه اى مطرح مى شود كه فرسن گها با اسلام فاصله دارد و ميدان دفاع را بر انديشه وران اسلامى و درست انديشان و مصلحان تنگ مى كند.
اينها همه باعث شد كه ما اين موضوع را از نظر ادله روايات بررسى كنيم و بدون توجه به داستان ها و افسانه ها در اين باره به قضاوت بنشينيم ، زيرا بيشتر داستان ها مربوط به مردم عادى و عوام است كه معمولاً عده اى از آنان ادعايى نداشته اند. امّا متأسفانه امروزه گروهى در لباس اهل علم و به ظاهر غيرعوام عوامانه مى انديشند و برخلاف علماى گذشته كه شهرت به فيض ديدار يافته اند و خود به هيچ وجه چنين ادعايى نكرده اند اينان داستان ها از ملاقات و مكاشفات خود نقل كرده اند كه برابر توقيع شريف بايد آنان را (كذّاب مفتر) دانست.
از اين روى بحث ارتباط با امام زمان و مشاهده حضرت را با مرورى به غيبت صغرى مى آغازيم و در دوران غيبت كبرى به ادله موافق و مخالف ارتباط مى پردازيم و در پايان نيز نگاهى به داستان هايى كه در اين باره وجود دارد مى افكنيم و به نتيجه گيرى مى پردازيم.

ديدار حضرت حجت (عج) در دوران غيب صغرى :
دوران زندگانى امام زمان (عج) را به دو دوره تقسيم كرده اند : غيبت صغرى و غيبت كبرى.
بزرگانى مانند شيخ مفيد غيبت صغرى را از تولد تا آغاز غيبت كبرى مى دانند. (2) بيشتر علماى شيعه دوران غيبت صغرى را از زمان امامت حضرت پس از شهادت امام حسن عسكرى (ع) دانسته اند. (3) در نتيجه دوران غيبت صغرى 74 و يا 69 سال است.
تولد حضرت بنابر مصالحى پنهان نگاه داشته مى شد تا از خطرى كه از سوى دستگاه حاكم متوجه آن حضرت بود در امان بماند.
آن حضرت همچون موسى پنهانى پا به عرصه هستى گذارد و مأموران حكومتى با اين كه مراقبت هاى زيادى انجام مى دادند از تولد حضرت آگاه نشدند. (4)
امام عصر در 15 شعبان 255هـ.ق. متولد شد و در 260 به امامت رسيد. بى گمان در اين دو برهه گروهى آن حضرت را ديده اند.

1. دوران امامت امام حسن عسكرى (ع) :
در زمان حيات امام حسن (ع) گروهى از ياران خاص و شيعيان موفق به زيارت امام زمان شدند و جانشين امام خويش را شناسايى كردند تا در آينده گرفتار انحراف نگردند.
شيخ مفيد مى نويسد :
" گروهى از ياران ابومحمد حسن بن على بن محمد (ع) جانشين ايشان را در زمان حيات آن بزرگوار ديده اند.
اينان از ياران آن حضرت و خواص ايشان بودند و واسطه امام زمان و شيعيان. در مدت طولانى غيبت مسائل دينى از سوى آنان به مردم مى رسيد و از سوى آنان پاسخ سؤال ها داده مى شد و آنان حقوق و وجوهى كه نزد مردم بود مى گرفتند. آن جماعت را حسن بن على(ع) عادل مى دانسته و به عنوان امين به كارهاى خود گمارده بود و نظارت بر املاك و انسجام كارها را به آنان و انهاده بود. آنان با اسم و نسب مشخص بودند ، مانند : ابوعمرو عثمان بن سعيد سمان و فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان و فرزندان رحبا از نصيبين و فرزندان سعيد و فرزندان مهزيار در اهواز و فرزندان ركولى در كوفه و فرزندان نوبخت در بغداد و گروهى از مردم قزوين قم و ديگر شهرهاى جبل [آذربايجان و همدان] كه نزد اماميه و زيديه به اين افتخار شهرت يافته اند و نزد گروه زيادى از عامه به اين امر معروف شده اند در حالى كه آنان صاحب خرد و امانت مطمئن و داراى درايت فهم دانش و هوشيارى بوده اند. سلطان نيز آنان را بزرگ مى داشت و به خاطر امانتدارى و شهرت به عدالت تعظيم مى كرد … اين ديدار توسط آنان از آن جهت انجام گرفت كه حال و اعتقاد آنان نهان بود و از سلامتى نظر و درستى تدبير برخوردار بودن." (5)
بنابراين ديدار حضرت در زمان امام حسن امرى ضرور مى نموده و افراد موثق و مطمئن به اين افتخار نائل شده اند كه امام خود را ببينند و به ديگران معرفى كنند و از فرقه گرايى دامن برگيرند.

2. امامت حضرت حجت (عج) :
با شهادت امام حسن عسكرى (ع) درباره جانشين آن حضرت بين شيعيان اختلاف فراوانى بروز كرد به گونه اى كه برخى نوشته اند :
شيعيان به چهارده گروه تقسيم شدند (6) و بنابه قول مسعودى تعداد فرقه ها به بيست گروه رسيد. (7) اين اختلاف ناشى از غيبت حضرت و داعيه امامت توسط جعفر كذّاب بود. با درگذشت جعفر در سال 271 و تلاش شيعيان و كسانى كه حضرت را در دوران حيات امام حسن (ع) ديده بودند كم كم اختلافات فروكش كرد و به تدريج اين گروها از بين رفتند به گونه اى كه شيخ مفيد پس از نقل عقائد چهارده گروه و به نقد كشيدن عقيده سيزده گروه غيرمعروف مى نويسد :
" در اين سال (373) و در زمان ما ديگر اثرى از اين گروه ها باقى نمانده و همه از بين رفته اند. (8) "
در اين مقطع تاريخى تا آغاز غيبت كبرى گروهى با آن حضرت ديدار داشته اند كه شيخ صدوق اسامى آنان را ذكر كرده است. (9)
شيعيان از مناطق گوناگون جهان اسلام براى درك حضور حضرت به عراق و حجاز سفر مى كرده اند. گروهى موفق به ديدار حضرت حجت(عج) مى شدند و گروهى نيز با رسيدن به محضر نمايندگان ويژه حضرت يقين به وجود مبارك امام پيدا مى كردند و وجوهاتى را كه براى امام آورده بودند به نمايندگان ايشان مى دادند. و در مواردى افراد مدت ها تلاش مى كردند تا نمايندگان راستين را از مدعيان دروغين نيابت تشخيص دهند.
در اين زمان ارتباط با حضرت معمولاً از طريق نايبان خاص برقرار مى شد. آنان پرسش هاى شيعيان را به خدمت حضرت ارسال مى داشتند و پاسخ هاى دريافتى را به پرسش كنندگان باز مى گرداندند.
افراد موثقى مانند : ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى مستقيماً توقيع دريافت مى كرد. (10) در آن زمان مدعيان نيابت نيز كم نبودند مانند : شريعى محمدبن نصير نميرى احمدبن هلال كرخى و شلمغانى كه توقيعات فراوانى در لعن و طرد آنان وارد شد. (11) در اين دوره چهار نفر نيابت خاص حضرت را به عهده داشتند كه هر يك پس از فوت ديگرى اين وظيفه مهم و خطير را به انجام رساندند :
1. ابوعمرو عثمان بن سعيد عُمرى. وى از نمايندگان امام على النقى و امام حسن عسكرى (ع) و مورد اطمينان بود. احتمال مى رود در سال 265 فوت كرده است. (12)
2. ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد عمرى (م : جمادى الاولى 305) (13)
3. ابوالقاسم حسين بن روح نوبختى (م : شعبان سال 326) (14)
4. ابوالحسن على بن محمد سمرى (م : شعبان 329) (15)
اين دوره همه شيعيان به گونه مستقيم نمى توانستند با امام خويش ارتباط برقرار كنند.
غيبت صغرى زمينه اى بود براى آغاز غيبت كبرى و حلّ مشكلات اجتماعى و دينى توسط عالمان و دانشمندان دينى.
از اين روى مشاهده مى شود كه حضرت حجت (عج) در پاسخ به پرسش هاى اسحق بن يعقوب مردم را در حوادث واقعه به علماء و راويان حديث ارجاع مى دهد : "اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواة حديثنا" (16)
اين نكته در خور درنگ و دقت است كه اين توقيع در زمان نيابت نايب دوم ابوجعفر محمدبن عثمان صادر شده كه دست كم 24 سال تا غيبت كبرى فاصله داشته است.
ابوالقاسم حسين بن روح سومين نايب حضرت زمانى كه كتاب خود را به نام (تأديب) مى نگارد براى اطمينان از درستى كتاب آن را براى فقهاء و شيعيان در قم مى فرستد و مى نويسد : در اين كتاب بنگريد و توجه كنيد آيا چيزى مخالف ديدگاه هاى شماست.

آنان در پاسخ مى نويسند :
تمام كتاب صحيح است و فقط يك موردِ مخالف و شاذ در آن موجود است. (17)
حسين بن روح مى توانست كتاب را خدمت امام عصر (عج) عرضه كند ولى چنين نكرد و آن را براى علماى قم فرستاد و با اين كار روش پسنديده اى را پى ريخت تا شيعيان خود به حل مشكلات علمى خويش بپردازند.
اين دوره با مرگ آخرين سفير امام عصر ابوالحسن سمرى در شعبان 329 به پايان مى رسد و در پاسخ به اين سؤال كه نايب بعد از شما كيست ؟ مى گويد : "خدا را فرمانى است كه خود به انجام مى رساند."
شش روز پيش از مرگ وى توقيعى صادر مى شود مبنى بر اين كه كسى را به عنوان جانشين خود برنگزيند و در پايان آن آمده است :
"و به زودى از شيعيان من مى آيند كسانى كه ادعاى مشاهده خواهند كرد. آگاه باشيد هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه ادعاى مشاهده كند او دروغگوى افتراء زننده است." (18)
اين آخرين پيام و سخنى است كه از جانب حضرت صادر شده و توسط نايب ويژه ايشان به ما رسيده است.

ارتباط با حضرت در دوران غيبت كبرى :
موضوع بحث ما ارتباط و ديدار حضرت در دوران غيبت كبرى است. آيا شيعيان از چنين امكانى برخوردارند و مى توانند از محضر آن حضرت در اين زمان بهره برند و جمال بى مثال ايشان را ببينند و مسائل علمى و دينى خويش را از حضورش بپرسند يا چنين امكانى نيست. در اين جا دو ديدگاه وجود دارد : امكان و عدم امكان.
پيش از نقل دليل هاى هر يك از اين دو ديدگاه و بررسى آنها لازم است در معناى رؤيت ملاقات فيض حضور و شهود كه مراتب رؤيت هستند اندكى به بحث بپردازيم و درنگى هم داشته باشيم در معناى مشاهده.

1. رؤيت : ديدن است. ديدن بدون شناخت حضرت. اين معنى دو صورت پيدا مى كند :
الف. گاهى ايشان در جمعى و مراسمى شركت مى كند مردم وى را مى بينند ولى نمى دانند كه او حضرت حجت است و بعد هم متوجه اين امر نمى شوند.
ب. در هنگام مشاهده حضرت متوجه نباشند ولى بعد متوجه و يا معتقد گردند شخصيتى را كه ديده اند حضرت حجت بوده است. شيخ طوسى در كتاب (غيبت) بخشى را به اينان اختصاص داده است. (19)
2. ملاقات : ديدن با شناخت. يعنى كسى حضرت را ببيند و معتقد بشود شخصى را كه ديده امام عصر است و به اين امر اطمينان داشته باشد.
3. فيض حضور : يعنى ديدن حضرت و شناخت ايشان همراه با سؤال و جواب. يعنى افزون بر اين كه حضرت را ديده و شناخته از ايشان نيز سؤال كرده و با وى به گفت و گو پرداخته. اين مرحله و رتبه از همه مراحل بالاتر و ارزنده تر است.
4. شهود : يعنى آگاهى به وجود حضرت از راه سير و سلوك بدين معنى كه اهل معرفت با شناخت و دركى كه از حقايق عالم دارند پى به حقيقت وجود حضرت مى برند و ايشان را مى شناسند و گاهى ممكن است مدعى شوند كه با مكاشفه با حضرت ارتباط برقرار كرده اند.
قسم پنجمى از ملاقات و ديدار متصور است : ديدار در خواب. كه اين از مقوله بحث ما خارج است.
محور اصلى بحث ما در بخش دوّم معناى اول و معناى دوم و سوم است ، زيرا بر معناى اول (رؤيت) امرى مترتب نيست و كسى ادعايى نمى تواند داشته باشد و سخن از رؤيت در خواب نيز نيست ، چرا كه ديگر امامان (ع) نيزي امكان دارد به خواب افراد صالح بيايند. البته با خواب مسأله دينى و مشكل فقهى قابل حلّ نيست و افراد نمى توانند مستند به آن حكم شرعى صادر كنند و گاهى شايد زمينه باشد براى راهنمايى و هدايت به سوى يك برهان و دليل شرعى يا حلّ مشكل اجتماعى و يا اتفاقى كه در آينده خواهد افتاد.
اين بحث ديدار از راه مكاشفه را از جهت امكان و عدم امكان شامل نمى گردد ولى حكم مدعى ديدار را مشخص مى كند كه قابل اثبات و پذيرش نيست و حق اظهار نظر ندارد.
مشاهده : مشاهده را به معناى ديدن با حواس همراه با حضور و شناخت دانسته اند كه گاهى امكان دارد با گفت وگو و سؤال همراه باشد. راغب مى نويسد :
" الشهود والشهادة : الحضور مع المشاهده اِما بالبصر أو بالبصيره لكن الشهود بالحضور المجرد اولى والشهادة مع المشاهده اولى ويقال للمحضر مَشْهَد " (20)
شهود و شهادت به معناى حضور با ديدن است. ديدن يا با چشم است و يا با بصيرت. منتهى (شهود) به معناى حضور مجرد (ديدن با بصيرت) شايسته تر است و شهادت به ديدن (با چشم) سزاوارتر و به جايگاه ديدن و حضور مشهد گفته مى شود.
و شَهد در لغت به عسلى گفته مى شود كه هنوز در موم باشد و از اصل خود جدا نشده باشد و مشاهده به معناى معاينه است يعنى با چشم ديدن. (21)
بنابراين مشاهده يعنى ديدن با چشم به گونه اى كه طرف را بشناسد. مدعى مشاهده يعنى كسى كه مى گويد : حضرت را ديده و شناخته گرچه شناخت وى بعد از ديدن باشد مانند گواهى كه صحنه اى را مى بيند و بعد آنچه را ديده گواهى مى دهد و ممكن است در هنگام مشاهده افراد را با نام و عنوان نشناسد.
مشاهده ارتباط با واسطه را شامل نمى شود. موضوع سخن ما ديدن و مشاهده كردن است.

در اين باره دو ديدگاه وجود دارد :
1. در دوران غيبت كبرى امكان ارتباط و مشاهده وجود ندارد.
2. براى اولياى الهى امكان ديدن و بهره بردن از محضر آن بزرگ وجود دارد.
ديدگاه نخست : عدم امكان ارتباط
گروهى از بزرگان شيعه بر اين باورند كه در زمان غيبت كبرى امكان ارتباط با امام زمان (ع) براى شيعيان وجود ندارد و برابر دستور حضرت مدعى ديدار را بايد تكذيب كرد. كسانى كه به روشنى اين نظر را پذيرفته اند عبارتند از :
1. محمدبن ابراهيم معروف به نعمانى. از علماى قرن چهارم و نويسنده (كتاب الغيبة) معروف به غيبت نعمانى (22)
2. فيض كاشانى در كتاب (وافى) (23)
3. كاشف الغطاء در رساله (حق المبين) و ... (24)
4. شيخ مفيد. ايشان امكان ديدار با حضرت را در غيبت كبرى برابر روايات مخصوص خادمان حضرت مى داند. (25)
رواياتى كه بر ديدگاه نخست دلالت مى كنند بسيارند كه اينك به بررسى آنها مى پردازيم :
1. توقيع آن حضرت به على بن محمد سَمُرى.
2. رواياتى كه بر ناشناخته بودن حضرت در ميان مردم دلالت مى كنند.
3. رواياتى كه دلالت مى كنند امام (ع) در مراسم حج ديده نمى شود.
4. رواياتى دلالت دارند بر امتحان شيعه در دوران غيبت.

1. توقيع شريف :
مهم ترين و معتبرترين دليل بر نفى رؤيت و مشاهده امام زمان در عصر غيبت توقيعى است كه شش روز پيش از مرگ على بن محمد سَمُرى آخرين سفير خاص امام زمان (عج) از ناحيه آن صادر شده است.
برابر اين توقيع مدعى مشاهده دروغگوست و ادعاى وى قابل پذيرش نيست.
اين توقيع را بسيارى از علماء در كتاب هاى روايى خود آورده اند :
در كمال الدين (26) شيخ طوسى در الغيبه (27) شيخ طبرسى در اعلام الورى (28) سيد بن طاووس در ربيع الشيعه (29) طبرسى در احتجاج (30) اربلى در كشف الغمه (31) مجلسى در بحارالانوار (32) و مرآة العقول (33) فيض كاشانى در نوادر الاخبار (34) و … (35)
شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمه توقيع را چنين نقل مى كند :
ابومحمد حسين بن احمد مُكَتِّب براى ما حديث كرد :
در سالى كه شيخ على بن محمد سمرى قدس اللّه روحه وفات كرد در مدينه السلام بغداد بودم. چند روز پيش از مرگ وى نزد او رفتم او توقيعى را براى مردم بيرون آورد كه نسخه آن چنين است :
بسم الله الرّحمن الرحيم
يا عليّ بن محمد السمريَّ. أَعْظم اللّهُ أَجْر إخْوانكَ فيكَ فَإنَّكَ ميّت مابينك وبين ستّة أيّام فاجمع أمركَ ولاتوص الى أحد يقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبة الثانية [التامة] فلاظهور الاّ بعد اذن اللّهِ عزّوجلّ وذلك بعد طول الأمد وقسوة القلوب وامتلاء الأرض جوراً. وسيأتي شيعتى من يدّعي المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفيانيّ والصيحة فهو كاذب مفتر ولاحول ولا قوّة الاّ باللّهِ العَلِيّ العظيم. (36)
به نام خداوند بخشنده مهربان
اى على بن سمرى ! خداوند پاداش برادرانت را درباره تو بزرگ نمايد. تو مى ميرى در فاصله شش روز. كارهاى خود را انجام بده و به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو جانشينت باشد كه غيبت دوم و تام واقع شد و ظهورى نيست مگر پس از اذن خداوند و اين اجازه پس از مدتى است طولانى كه دلها قسى و سخت شود و زمين از ستم پرگردد.
و به زودى از شيعيان من خواهند آمد كسانى كه ادعاى مشاهده و ديدن مرا بكنند. آگاه باشيد هر كس قبل از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعا كند كه مرا ديده است او دروغ گوى افترا زننده است. و نيست توان و نه نيرويى مگر از جانب خداوند بزرگ.
در "غيبت" شيخ طوسى "كذّاب مفتر" (37) آمده يعنى بسيار دروغگوى افتراء زننده.
ابومحمد گويد : اين توقيع را استنساخ كرده و از نزد سَمُرى خارج شديم و شش روز بعد وى از دنيا رفت.
اين توقيع صراحت دارد بر اين كه : هر كس ادعاى ديدار با حضرت حجت را بكند سخنش پذيرفته نيست و در ادعاى خود دروغگوست. در نتيجه نمى توان او را تصديق كرد و بايد به تكذيبش برخاست.
در رابطه با توقيع نكاتى لازم به يادآورى است :
1. با مرگ سمرى جريان سفارت و نيابت خاص به پايان مى رسد و به سمرى دستور داده مى شود :
"به هيچ كس وصيت نكن كه پس از تو جانشينت باشد كه غيبت دوم و تام واقع شد."
اين بخش نهى از وصايت و سفارت مى كند و مدعيان نيابت خاص را پس از سمرى ردّ مى كند و كسانى كه تا هنگام ظهور حضرت چنين ادعايى بكنند بايد تكذيب شوند. به استناد همين بخش از توقيع ، علماء ما كه نزديك به غيبت صغرى بودند مدعيان نيابت را ردّ مى كردند.
ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه در رد نيابت ابوبكر بغدادى برابر نقل شيخ طوسى چنين استدلال كرده است :
لانّ عندنا انّ كل من ادعى الامر بعد السمرى فهو كافر منمسّ ضالّ مضلّ (38)
زيرا نزد ما شيعيان هر كسى كه ادعاى نيابت كند پس از سمرى پس او كافر فاسد گمراه و گمراه كننده است.
بنابراين بخش هاى بعدى توقيع مربوط به نيابت نيست.
2. ظهور حضرت در بين مردم به اجازه خدا و پس از مدت طولانى است آن گاه كه قلب ها سخت گردد و زمين پر از ستم.
با توجه به اين كه خواص ياران حضرت در غيبت صغرى ايشان را مشاهده كرده اند توقيع نفى ظهور و رؤيت كلى مى كند و جمله (فلاظهور…) اين معنى را مى رساند ، زيرا ظهور به معناى بروز پس از خفاست و (لاء) نفى جنس همراه استثنا بدين معنى است كه : هيچ ظهورى ندارد و افراد وى را مشاهده نمى كنند مگر پس از اذن خداوند ، از اين روى فقره بعدى توقيع تأكيدى است بر اين بخش توقيع.
3. كسانى كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادعاى رؤيت و مشاهده كنند (كذاب مفتر) خواهند بود و تكذيب آنان لازم است.
اين سخن ربطى به ادعاى مشاهده همراه با نيابت ندارد ، زيرا ختم نيابت و سفارت پيش از اين مطرح شد و اين جا مسأله ادعاى مشاهده حضرت از سوى شيعيان مطرح است.
4. مدعى اعم از اين است كه اطمينان به ادعاى خويش داشته باشد يا به دروغ ادعايى را مطرح كند و يا بپندارد حق را.
مدعى كه در محاكم قضايى چنين است. اگر مدعى شاهد و دليل قطعى بر گفته خود اقامه كند سخنش پذيرفته مى شود اما اگر دليلى نداشته باشد چه در ادعايش واقعاً صادق باشد و يا به دروغ ادعايى را در دادگاه مطرح كرده باشد سخنش را نمى پذيرند. در همه حال عنوان مدعى بر وى صادق است. از اين روى مى توان گفت : عنوان مدعى در توقيع دايره گسترده اى دارد : هم كسانى را كه به دروغ ادعاى مشاهده كرده اند در بر مى گيرد و هم افرادى را كه مى پندارند در ادعاى خويش راست مى گويند. بايد هر دو را تكذيب كرد ، زيرا دروغگو و مفترى هستند.
شايد بتوان ادعا كرد در صورتى كه ديدار همراه با معجزه باشد به گونه اى كه بدون هيچ ادعايى حقيقتى ثابت گردد از اين مسأله خارج باشد ، چرا كه بدون ادعا امرى ثابت شده است. بنابراين توقيع مدعيان ديدار پيش از ظهور و پيش از خروج سفيانى را بايد تكذيب كرد و ادعاى آنان را رد كرد. استناد به توقيع بر عدم امكان ارتباط كامل و صحيح است.

اشكالات به توقيع :
محدث نورى به جهت اين كه داستان ها و حكايت هاى زيادى از مدعيان ديدار نقل كرده به توقيع اشكال مى كند. شايد بتوان ادعا كرد كه ايشان نخستين اشكال كننده به توقيع باشد. پس از ايشان ديگران نيز اشكال هاى ايشان را مطرح كرده و پذيرفته اند.
وى در جنة المأوى مى نويسد :
" انه خبر واحد مرسل غير موجب علماً فلايعارض تلك الوقائع والقصص التى يحمل القطع عن مجموعها بل ومن بعضها المتضمن لكرامات و مفاخر لايمكن صدورها من غيره عليه السلام فكيف يجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعيف لم يعمل به ناقله وهو الشيخ فى الكتاب المذكور كما يأتي كلامه فيه فكيف بغيره والعلماء الاعلام تلقّوها بالقبول وذكروها فى زبرهم و تصانيفهم معوّلين عليها معتنين بها. (39)
در نجم الثاقب همين اشكال ها را مطرح مى كند :
اين خبر ضعيف و غير آن خبر واحدند كه جز ظنى از آن حاصل نشود و مورث جزم و يقين نباشد پس قابليت ندارد كه معارضه كند با وجدان قطعى كه از مجموع آن قصص و حكايات پيدا مى شود. هر چند از هر يك آنها پيدا نشود بلكه از جمله اى از آنها دارا بود كرامات و خارق عاداتى را كه ممكن نباشد صدور آنها از غير آن جناب (ع) پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفى كه ناقل آن كه شيخ طوسى است عمل نكرده به آن در همان كتاب چنان كه بيايد كلام او در اين مقام پس چه رسد به غير او و علماى اعلام از قديم تا حال امثال اين وقايع را قبول دارند و در كتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال كرده اند و اعتنا نموده اند و از يكديگر گرفته اند. (40)
در منتخب الاثر همين اشكال ها را به گونه اى ديگر طرح مى كند :
" و اين توقيع منافى است با آنچه كل افراد بر آن ظاهراً اتفاق نظر دارند. حتى شيخ طوسى كه اين توقيع را نقل كرده شمار زيادى را نام برده كه حضرت را مشاهده كرده اند ... ديگر آن كه توقيع خبر واحد مرسل و ضعيفى است كه ناقل آن شيخ طوسى در كتابش [غيبت] به آن عمل نكرده و اصحاب از آن اعراض كرده اند. پس توان معارضه با اين وقايع و حكاياتى كه از مجموع آنها قطع حاصل مى شود ندارد. (41)
در مجموع ايشان چهار اشكال بر توقيع وارد مى سازد.
1. توقيع خبر واحد و غيرقابل اعتماد است.
2. خبر مرسل و ضعيف است.
3. شيخ طوسى كه توقيع را نقل كرده به آن عمل نكرده است.
4. توقيع معرض عنه است ، چرا كه اصحاب حكايات زيادى نقل كرده اند كه اشخاص با امام زمان (عج) ديدار داشته اند.

پاسخ از اشكال بر سند :
به نظر ما اين توقيع نه مرسل و نه ضعيف بلكه خبر واحدى است كه حجيت آن در اصول ثابت شده و مى شود به آن اعتماد كرد و بزرگان ما به آن جامه عمل پوشانده اند.
شايد محدث نورى نخستين فردى باشد كه در سند توقيع اشكال وارد ساخته و پنداشته نقل كننده آن شيخ طوسى است ، از اين روى آن را مرسل و ضعيف دانسته است.
آنچه مسلم است توقيع مرسل نيست زيرا شيخ صدوق آن را به طور مستقيم از ابومحمد مُكَتِّب كه از مشايخ وى بوده نقل مى كند و ابومحمد نيز در منزل سَمُرى آن را استنساخ كرده است.
با توجه به اين كه وفات صدوق در سال 381 و فوت سمرى در سال 329 بوده با يك واسطه آن را نقل كرده است منتهى بايد ديد كه ابومحمد كيست ؟
قهپائى در پايان مجمع الرجال فوائدى را يادآور مى شود. در فائده دوم از كتاب (ربيع الشيعه) سيد بن طاووس اسامى سفراء و نايبان چهارگانه امام عصر (عج) را نام مى برد و در پايان توقيع را از ابومحمد حسن بن احمد المكتب نقل مى كند كه حكايت از آن مى كند كه سيد بن طاووس آن را پذيرفته است. قهپائى در حاشيه آن مى نويسد :
الحسين بن ابراهيـم بـن احمد بن هشام المكتب در مشيخه فقيه آمده است. (42)
با اين بيان اين احتمال را مطرح مى كند كه امكان دارد نام صحيح راوى توقيع حسين بن ابراهيم بن احمد المكتب باشد و در نتيجه وى از مشايخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به اين نكته درباره ابومحمد به تحقيق مى پردازيم :
رخى با توجه به حاشيه قهپايى تصور كرده اند كه حسين بن ابراهيم جدّ ابومحمد المكتب است و نام راوى را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسين بن ابراهيم (43) … دانسته اند كه صحيح نيست بلكه ايشان احتمال داده كه حسن همان حسين است كه در مشيخه فقيه آمده است. در هنگام كتابت امكان دارد حسين به حسن تبديل شده باشد.
پس از بررسى و مراجعه به كتاب هاى : خصال معانى الاخبار عيون الاخبار علل الشرايع كمال الدين امالى و مشيخه فقيه به اين نتيجه رسيديم كه حسن و حسين يك نفر است.
* شيخ صدوق در كمال الدين و تمام النعمه در سه مورد به طور مستقيم از ابومحمد الحسين بن ابراهيم نقل مى كند :
1. در توقيع مورد بحث
2. حديث پيش از توقيع
" حديث كرد ما را ابومحمد حسين بن احمد مكتب
وى گفت : حديث كرد ما را ابوعلى بن همام به اين دعا و ذكر. شيخ عمرى قدس اللّه روحه اين دعا را املاء كرده و دستور داده در غيبت قائم خوانده شود : " اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرّفنى نفسك لم اعرف نبيّك … (44)
با توجه به اين حديث به خوبى روشن مى شود كه در توقيع حسين تبديل به حسن شده است.
شگفت اين كه در كتاب (غيبت) شيخ طوسى حسن بن احمد تبديل به احمدبن حسن شده (45) و شايد همين باعث شده كه برخى در سند توقيع ترديد كنند چون آنان توقيع را از غيبت شيخ نقل كرده اند.
3. در توقيعى كه براى ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى كوفى صادر شده است.
در اين جا شيخ صدوق به جاى مكتب مؤدب نوشته است :
" حديث كرد ما را محمدبن احمد شيبانى و على بن احمدبن محمد دقاق و حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام مؤدب و على بن عبدالله ورّاق رضى اللّه عنهم ... (46) "
در بيشتر رواياتى كه شيخ صدوق از حسين بن ابراهيم نقل مى كند نام اين افراد وجود دارند و در مواردى نام محمدبن احمدبن سنانى و احمدبن زيادبن جعفر همدانى آمده كه گويا همه در رى و قم مى زيسته اند.
* شيخ صدوق در علل الشرايع در هشت مورد از حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حديث كرده و در دو مورد نسبت (الرازى) (47) را به دنبال اسم وى آورده است. معمولاً چند نفرى كه ذكر شد به جز محمدبن احمد شيبانى در نقل حديث با وى مشترك هستند و آنان از سه نفر نقل مى كنند :
1. على بن ابراهيم بن هاشم چهار مورد (48)
2. ابوالعباس احمدبن يحيى بن زكريا قطان يك مورد (49)
3. محمدبن ابى عبدالله الاسدى الكوفى سه مورد (50)
*در خصال در نُه حديث به همان ترتيبى كه ذكر شد روايت مى كند.
در يك مورد آمده : "حديث كرد ما را على بن ابراهيم در سال 307 " (51)
در چند جا با لقب (مكتب) (52) و در چند جاى ديگر با لقب (مؤدب) از او ياد شده است. (53) در حاشيه توضيح داده شده كه هر دو نام مربوطه به يك نفر است.
* در معانى الاخبار در پنج مورد از وى نقل حديث مى كند. در يك مورد در چاپ موجود نام وى الحسن بن ابراهيم بن احمدبن المؤدب آمده (54( و در يك مورد كنيه او ابوعبدالله و جد پدرش به جاى هشام هاشم. (55) سه مورد : هشام المكتب (56) و دو مورد : مؤدب (57).
آقاى خوئى به موردى كه در آن حسن بن ابراهيم بن احمدبن المؤدب آمده اشاره دارد و وى را از مشايخ شيخ صدوق در معانى الاخبار معرفى مى كند (58) و به تصحيح سند نمى پردازد. در شماره ديگر ذيل حسن بن ابراهيم بن هاشم مى نويسد :
"وى از مشايخ صدوق است كه شيخ نورى قدس سرّه در مستدرك نقل كرده اما ما نام وى را در كتابهاى صدوق نديديم." (59)
همان گونه كه ذكر شد در برخى احاديث معانى الاخبار به جاى هشام هاشم آمده بود و همچنين در عيون اخبار الرضا.
اين اختلاف نسخه ها سبب شده كه محدث نورى حسن بن ابراهيم بن هاشم را از مشايخ صدوق بداند و در آن نسخه احمد نيز افتاده است. همان گونه كه در موردى محدث نورى به جاى مؤدب مؤذن نقل كرده كه قطعاً اشتباه است. (60)
* شيخ صدوق در عيون الاخبار هفده حديث از ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب همراه ديگر دوستانش نقل مى كند. اينان معمولاً از على بن ابراهيم يا ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى كوفى نقل كرده اند و تنها در يك مورد از محمدبن يعقوب كلينى همراه با محمدبن موسى المتوكل و محمدبن محمدبن عصام كلينى و على بن عبدالوراق وعلى بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در اين مورد نام وى ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذكر شده است. (61)
از اين موارد يك مورد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هاشم المكتب آمده (62) و در موارد ديگر هشام المكتب يا هشام المؤدب (63) و در چند مورد حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب (64) و در يك مورد الحسين بن ابراهيم بن هشام المكتب (65) تمام اين موارد راوى يكى است.
* شيخ صدوق در امالى يازده مورد از وى حديث نقل كرده در سه مورد حسين بن ابراهيم (66) در يك مورد به اضافه مؤدب (67) در يك مورد حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب (68) و در موارد ديگر به اضافه احمد بن هشام المؤدب. (69)
* در مشيخه فقيه در طريق صدوق به محمد بن سنان (70) و محمدبن جعفر اسدى و محمدبن اسماعيل (71) حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب آمده است. در طريق به محمد بن قاسم بن فضيل و ريان بن صلت و ابى ثمامه (72) نيز با عنوان حسين بن ابراهيم آمده و در معجم رجال الحديث وى همان ابن هشام المكتب معرفى شده است. (73)
شيخ طوسى در تهذيب در باب زيارت جامعه براى ديگر شهدا از وى حديث نقل كرده و به جاى مكتب كاتب آورده است : به نام الحسين بن ابراهيم بن احمد الكاتب. (74)
با توجه به آنچه ذكر شد مى توان درباره راوى توقيع اظهار داشت : او ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمدبن هشام المكتب المؤدب الرازى است.
مكتب يعنى كسى كه فن كتابت مى آموزند و مؤدب مربى قرآن. (75)
وى در رى به همراه على بن عبداللّه ورّاق و محمدبن احمد سنانى كه مانند وى مكتّب بوده و به چنين كارى اشتغال داشته است (76) و ديگران از مشايخ شيعه حديث نقل مى كرده و به كتابت مى پرداختند. كسانى كه ابومحمد از آنان حديث نقل كرده عبارتند از :
1. ابوعلى محمدبن همام در بغداد
2. محمدبن يعقوب كلينى
3. ابوالحسين محمدبن جعفر الاسدى در رى
4. على بن ابراهيم بن هاشم در قم كه در سال 307 از وى حديث نقل كرده است
5. احمدبن يحيى بن زكريا قطان
ابومحمد (م. 312) (77) در رى از ملازمان ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى و از سفراى مورد ستايش بوده است. ابومحمد براى پى گيرى مسائل و احتمالاً ديدار با حضرت حجت (عج) به بغداد سفر مى كند و در آن جا نزد يكى از بزرگان شيعه به نام : ابوعلى محمدبن همام (م :336) مى رود و درباره ديدار با حضرت با او به گفت وگو مى پردازد. ابوعلى نيز دعايى را كه عمرى از نايبان چهارگانه به وى آموخته براى او ذكر مى كند. در آن دعا اين مضمون آمده است : "خدايا! از تو مى خواهم ولى امرت را به من بنمايانى." (78)
وى به ديدار سمرى مى رود و در يكى از اين ديدارها كه شش روز پيش از فوت سمرى بوده توقيع شريف صادر مى شود و از آن جا كه ابومحمد استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت آن توقيع را استنساخ مى كند و بعدها كه به رى باز مى گردد و براى شيخ صدوق باز مى گويد. اين توقيع چون از متن اصلى استنساخ شده اعتبار ويژه اى دارد.
گوناگونى نسخه ها پس از اين به وسيله كاتبان در موارد اندكى پديدار شده است.
ابن حجر وى را با عنوان حسين بن ابراهيم بن احمد المؤدب در لسان الميزان نام مى برد :
" از ابوالحسين محمدبن جعفر اسدى و ديگران روايت مى كند. على بن حكم وى را از مشايخ شيعه در قم دانسته است. كتاب خوبى در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن على بن بابويه از وى حديث نقل كرده و او را بزرگ مى شمرده است." (79)
با توجه به تحقيق و تتبع گسترده اى كه انجام گرفت كسى نمى تواند توقيع را خبر مرسل يا ضعيف غيرقابل اعتماد بداند ، زيرا راوى آن صدوق است كه از مشايخ معتمد خود نقل مى كند.
افزون بر اين ، ترديد در توقيع به معناى انكار يكى از معجزات حضرت حجت (عج) است ، زيرا در اين توقيع خطاب به سمرى بيان شده كه : (تو تا شش روز ديگر از دنيا مى روى) و راوى گويد : روز ششم وى از دنيا رفت. از اين روى شيخ حر عاملى در كتاب اثبات الهداة اين توقيع را در باب معجزات حضرت مى آورد. (80)

پاسخ اشكال سوّم :
روشن شد كه توقيع نه مرسل است و نه ضعيف بلكه از جهت سند معتبر و قابل اعتماد است. اما اين كه گفته اند : راوى آن شيخ طوسى
به توقيع عمل نكرده درست نيست. اينان اين اشكال را به دو گونه مطرح كرده اند كه به دو نوع آن اينك پاسخ مى دهيم :
1. شيخ با نقل داستان هاى ديدار افراد با امام زمان (عج) درستى اين توقيع را نقض كرده است.
در پاسخ بايد گفت : آنچه شيخ طوسى نقل كرده به دوران غيبت صغرى مربوط مى شود و توقيع نفى مشاهده در دوران غيبت كبرى را مورد نظر دارد و مدعى ديدار در اين زمان را بايد تكذيب كرد. از توجه به داستان هايى كه شيخ طوسى از ملاقات ها ذكر كرده به خوبى اين نكته استفاده مى شود ، زيرا شمارى از آن داستان ها در هنگام كودكى امام عصر (عج) رخ داده است برخى داستان ها تاريخ دارند. سال هاى : 264 293 300 306 309 (89)
از اين روى اشكال محدث نورى و منتخب الاثر كه مى نويسد : "شيخ با نقل داستان ها با توقيع مخالفت كرده است."
درست نيست و از عدم تمعان نظر در اين حكايات سرچشمه مى گيرد.
2. شيخ طوسى در كتاب غيبت اظهار مى دارد : "ديدار اولياى الهى با حضرت و بهره مندى از محضر آن جناب امكان دارد.
شيخ طوسى اين مطلب را در پاسخ از اشكال مخالفان ابراز مى دارد و در اين مقام به عنوان احتمال مطرح مى كند. در اين باره توضيح خواهيم داد.
افزون بر اين در مباحث بعد توقيع را نقل كرده كه مدعيان مشاهده را بايد تكذيب كرد. اين منافاتى ندارد با اين كه برخى از اولياى الهى غيرمستقيم از وجود امام بهره ببرند يا اگر ديدارى رخ دهد چنين ادعايى نداشته باشند.

پاسخ اشكال چهارم :
اين كه گفته اند : از توقيع اعراض شده است درست نيست زيرا علماى بزرگوار ما كه پس از شيخ صدوق به نقل توقيع پرداخته اند به آن باور داشته اند و در سند و دلالت آن ترديدى نداشته اند از جمله : شيخ طوسى در كتاب غيبت طبرسى در اعلام الورى اربلى در كشف الغمه ابن طاووس در ربيع الشيعه با اين كه داستان هاى ديدار افراد را با حضرت نقل كرده اند ، امّا در درستى توقيع ترديدى روا نداشته اند.
علامه مجلسى در مرآت العقول پس از نقل رواياتى كه ديدار با حضرت در آنها نفى شده به ذكر نام سفراى امام عصر (عج) مى پردازد و در پايان بحث خود توقيع را به عنوان نتيجه بيان مى كند. در بحار نيز توقيع به نقل مى پردازد (83) و در ارتباط با داستان هاى ديدار در توجيه آن سخن مى گويد كه نشانه اعتماد وى به توقيع است.
حتى شخصيت هايى مانند : بحرالعلوم كه داستان هايى از ديدار وى با امام زمان (عج) نقل شده به خاطر اين توقيع در توقيعاتى كه مربوط به شيخ مفيد مى شود و طبرسى در احتجاج آنها را آورده ترديد مى كند و ابراز مى دارد :
" اين توقيعات باعث ادعاى مشاهده مى شود كه روايات با آن مخالف است. " (84)

2. ناشناخته بودن حضرت :
بخشى از روايات تصريح دارند كه حضرت در ميان مردم است و آنان را مى بيند و مى شناسد ولى مردم آن حضرت را نمى شناسند و به طور مطلق نفى رؤيت مى كنند از جمله :

* امام صادق از حضرت امير(ع) نقل مى كند :
و لو خلت الارض ساعة واحدة من حجة اللّه لساخت باهلها و لكن الحجة يعرف الناس و لايعرفونه كما كان يوسف يعرف الناس و هم له منكِرون. (85)
و اگر زمين يك ساعت از حجت خالى باشد ساكنان خود را فرو خواهد برد. حجت مردم را مى شناسد ليكن مردم او را نمى شناسند همان گونه كه يوسف مردم را مى شناخت و آنان او را نمى شناختند.
از اين روايت استفاده مى شود كه حضرت بسان ديگر انسان ها در بين مردم زندگى مى كند او را مى بينند و نمى شناسند ولى آن حضرت مردم را مى شناسد همچون يوسف (ع).

* اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد :
ان حجتها عليها قائمة ماشيةٌ في طرُقِها داخلة فى دورها و قُصُورها جَوّالةٌ في شرق هذه الارض و غربها تسمع الكلام و تسلم على الجماعة ترى و لاتُرى الى الوقت والوعد و نداء المنادى من السماء ألا ذلك يوم فيه سرور ولد علي وشيعته. (86)
حجت حق بر زمين استوار است. در جاده ها حركت مى كند در خانه ها و قصرها وارد مى شود و در شرق و غرب زمين به گردش مى پردازد سخن مردم را مى شنود و بر جماعت مردم سلام مى كند. مى بيند و ديده نمى شود تا زمان ظهور و وعده الهى و نداى آسمانى. هان ! آن روز روز شادى فرزندان على و شيعيان اوست.
نعمانى در كتاب غيبت پس از نقل روايات در تحليل آن مى نويسد :
پس مثال زد براى آنان درباره يوسف كه امام (عج) موجود است جز اين كه در اين زمان مى بيند و ديده نمى شود آن گونه كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود : تا روز ظهور و وعده الهى و زمانى كه ندا از آسمان برآيد. (87)

* امام صادق (ع) درباره آن حضرت مى فرمايد :
فما تنكر هذه الامة ان يكون الله يفعل مافعل بيوسف و ان يكون صاحبكم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر يتردد بينهم و يمشى فى اسواقهم و يطأ فرشهم و لايعرفونه حتّى يأذن اللّه له ان يعرّفهم نفسه كما اذن ليوسف حين قال له اخوته
أإنك لانت يوسف ؟ قال : أنا يوسف. (88)
پس چگونه انكار مى كند اين امت كه خدا با حجت خود آن گونه عمل كند كه با يوسف انجام داد و صاحب شما مظلومى است كه از حقش بازداشته شده صاحب حكومت در بين مردم رفت و آمد مى كند و در بازارهاى آنان گام مى نهد و در منزل هاى آنان قدم مى گذارد ولى او را نمى شناسند تا زمانى كه خداوند به او اجازه دهد كه خود را به آنان بشناساند آن گونه كه به يوسف اجازه داد كه در پاسخ برادرش كه از او پرسيد : آيا تو يوسفى ؟ بگويد بله من يوسفم.
* از امام رضا (ع) درباره قائم سؤال مى شود حضرت پاسخ مى دهد :
لايرى جسمه ولايسمّى باسمه. (89)
حضرت ديده نمى شود و نام وى برده نمى شود.
* امام حسن عسكرى (ع) مى فرمايد :
انكم لاترون شخصه ولايحلّ لكم ذكره باسمه (90)

از رواياتى كه ذكر شد چند نكته استفاده مى شود :
1. زمين بدون حجت باقى نمى ماند. حجت الهى بايد هميشه باشد تا زمين ساكنان خود را فرو نبرد.
2. امام عصر (عج) در ميان مردم و در كوچه و بازار است مانند يوسف كه برادرانشان او را نمى شناختند ولى او آنان را مى شناخت. سخن مردم را مى شنود و بر آنان سلام مى كند در مراكز آنان حاضر مى گردد. از اين روى در بحث امام زمان (عج) سخن از روح مجرد و حضور غيرفيزيكى نيست. حضرت مانند ديگران در مجامع حضور مى يابد منتهى افراد او را نمى شناسند.
3. وقتى مردم آن حضرت را خواهند ديد كه صيحه آسمانى بلند شود و خبر ظهور حجّت اعلام گردد و تا آن زمان كسى ايشان را نخواهد ديد.
4. برابر روايت امام رضا (ع) اسم حضرت ذكر نمى شود. درباره ياد نام امام عصر (عج) در دوران غيبت كبرى اختلاف است : برخى اين احاديث را مخصوص دوران غيبت صغرى مى دانند و ياد نام ايشان را در اين زمان روا مى دانند مانند : خواجه نصيرالدين طوسى على بن عيسى اربلى (91) و فيض كاشانى (92) گروهى هم اكنون نيز ذكر نام حضرت را جايز نمى شمرند ، زيرا در اين روايت و روايات بسيار ديگر از جمله در توقيعى حضرت حجت (عج) مى فرمايد : ملعون ملعون من سمّانى فى محفل من الناس (93)
جاى تعجب است آقايانى كه بردن نام حضرت را جايز نمى دانند (94) ديدن حضرت را روا مى شمارند و داستان هاى فراوانى در اين باره نقل كرده اند.
اگر در اين توقيع و توقيع ديگرى (95) كه به همين مضمون نقل شده دقت كنيم متوجه مى شويم نام نبردن از حضرت تعبدى نيست ، آن گونه كه برخى پنداشته اند ، زيرا حضرت مى فرمايد :
ملعون است ملعون است كسى كه مرا در محفلى از محافل مردم [عامه] نام ببرد.
نهى از حرمت ياد نام حضرت در بين عموم مردم به خاطر خوف و تقيه بوده و امروزه كه چنين مسأله اى نيست نهى نيز نخواهد بود. آنچه از نوبختى (م :301) در فرق الشيعه مبنى بر نهى از نام حضرت نقل شده (96) مربوط به دوران غيبت صغرى است.
فيض كاشانى در وافى چهار روايت از كافى در باب نهى از ذكر نام حضرت آورده است.

در روايت دوم آن آمده :
ان دللتهم على الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المكان دلوّا عليه (97)
اگر اسم را به آنان بگوييد فاش مى كنند و اگر مكان حضرت را به آنان بشناسانيد به آن راهنمايى مى شوند.

فيض پس از نقل اين روايت مى نويسد :
و يستفاد من ظاهر التعليل ان تحريم التسمية كان مختصاً بذلك الزمان الاّ ان الشيخ الصدوق رحمه اللّه روى فى كتاب غيبته مايدل على انه مستمر الى يوم ظهوره (98)
و از ظاهر تعليل روايت استفاده مى شود كه حرمت ذكر نام حضرت مختص به آن زمان بوده است جز اين كه شيخ صدوق در كتاب غيبت خود [كمال الدين] رواياتى دارد كه برخى دلالت دارند كه اين حرمت تا روز ظهور حضرت ادامه دارد.
صدوق در (باب النهى عن تسمية القائم) (99) چهار روايت آورده كه سه روايت آن با توجيهى كه ذكر شد سازگارى دارند و يك روايت در اين باب و روايت ديگرى كه پيش از اين آورده (100) و روايات همانند اين كه علامه مجلسى در بحار آورده (101) با اين توجيه ناسازگارى دارند.
اين روايات معمولاً از جهت سند قابل اعتماد نيستند در نتيجه قابل استناد نخواهند بود.
ظاهر روايات در باب نهى از نام بردن اين است كه نه شفاهى و نه كتبى ذكر نام حضرت جايز نيست ولى از مجموع كلمات آنان كه ذكر نام حضرت را جايز نمى دانند استفاده مى شود كه نوشتن آن ايرادى ندارد (102) و فقط در محافل و مجالس نبايد نام حضرت را برد ، زيرا محدث نورى در آغاز بحث خود از كمال الدين صدوق و عيون الاخبار از صحيفه فاطمه (س) نقل مى كند :
نام حضرت "ابوالقاسم محمدبن الحسن" است. (103)
شيخ صدوق نيز پس از نقل اين روايت مى نويسد : نظر من نهى از ذكر نام حضرت است. (104)
البته اين روايت از جهت سند و محتوا قابل اعتماد نيست.
صدوق در اعتقادات (105) مفيد در ارشاد (106) محدث نورى در كلمه طيبه و نجم الثاقب (107) نام شريف حضرت را ذكر كرده اند.
بنابراين نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) و اجتناب از ذكر نام حضرت در محافل به ويژه محافل اهل سنت لزومى ندارد. زيرا امروزه تمام افراد نام حضرت را مى دانند و علماى اهل سنت كه درباره آن حضرت كتاب نوشته اند نام و كنيه حضرت را نيز ذكر كرده اند.

3. در مراسم حج ديده نمى شود :
از مراكزى كه در غيبت صغرى امام عصر (عج) مشاهده شده مراسم حج است. گروهى كه حضرت را ديده اند به اين مطلب تصريح كرده اند.
امّا در غيبت كبرى برابر رواياتى كه وارد شده حضرت در مراسم حج شركت مى كند مردم را مى بيند اما مردم او را نمى بينند و نمى شناسند از جمله :

* امام صادق مى فرمايد :
للقائم غيبتان : يشهد في احداهما المواسم يرى الناس ولايرونه (108)
امام قائم دو غيبت دارد : در يكى در مراسم حج شركت مى كند مردم را مى بيند امّا مردم او را نمى بينند و نمى شناسند.
نعمانى نيز در كتاب الغيبة اين حديث را به همين الفاظ از كلينى نقل مى كند. (109)

علامه مجلسى در مرآة العقول در شرح اين حديث مى نويسد :
" مراد از اين غيبت غيبت كبرى است و منظور از رؤيت در حديث معرفت است يعنى (لايعرفه احد من الناس) هيچ كسى از مردم او را نمى شناسند برخلاف غيبت صغرى كه سفراى حضرت و برخى از خدمتگزاران خاص آن حضرت را مى شناختند.
ممكن است منظور از غيبت در حديث غيبت صغرى باشد بدين گونه كه (يَرَى الناسُ) به ضم ناس باشد مردم مى بينند و آنان خواص و موالى حضرت هستند يعنى بعضى از مردم مى بينند اما عموم مردم حضرت را با معرفت و شناخت نمى بينند. " (110)
احتمال نخست علامه را (حديث مربوط به غيبت كبرى است) نقلى ديگر متعين مى كند. زيرا برابر اين نقل در يكى از اين دو غيبت مكان حضرت مشخص نيست.
" همانا قائم را دوگونه غيبت است : در يكى از آن دو باز مى گردد و در ديگرى جاى آن حضرت مشخص نيست.
در ايّام حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند ولى مردم او را نمى بينند. " (111)

* امام صادق مى فرمايد :
يفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم ولايرونه (112)
مردم امام خود را از دست مى دهند. در موسم حج شركت مى كند. حضرت آنان را مى بيند ولى مردم ايشان را نمى بينند.
اين حديث را نعمانى به سندى ديگر (ابوعلى محمدبن همّام) از كلينى با همين الفاظ نقل مى كند. (113)
علامه مجلسى رؤيت در اين جا را مساوى با رؤيت با معرفت دانسته و سخنى را كه حميرى از محمدبن عثمان عمرى نقل كرده دليل آن آورده است. (114)
محمدبن عثمان عمرى سفير حضرت صاحب (ع) مى گويد :
به خدا سوگند كه صاحب الامر هر سال ايام حج شركت مى كند و مردم را مى بيند و مى شناسد ، امّا مردم او را مى بينند و نمى شناسند. (115)
اين گفته نماينده و سفير حضرت دليلى است بر عدم مشاهده امام عصر (عج) در غيبت كبرى. اما در غيبت صغرى برخى افراد حضرت را ديده و مى شناختند. از جمله آنان محمدبن عثمان عمرى است.
حميرى از وى سؤال مى كند : آيا حضرت را ديده اى ؟
پاسخ مى دهد :
آخرين ديدار من با حضرت در كنار خانه خدا بود كه مى فرمود : اللهم أنجز لى ما وعدتنى. (116)
اين سخن دليل بر آن است كه حضرت در مراسم حج شركت مى كند منتهى در غيبت صغرى كسانى كه حضرت را مى شناختند پى به وجود مبارك ايشان مى بردند اما ديگران چنين سعادتى نداشتند. در زمان غيبت كبرى تمام افراد از اين افتخار محروم هستند ، زيرا كسى حضرت را نمى شناسد.

4. امتحان شيعيان در دوران غيبت
روايات بسيارى از ائمه (ع) وارد شده كه بر اثر طولانى شدن غيبت امام عصر (عج) گروهى از مردم منكر وجود مبارك حضرت مى شوند و از عقيده خود باز مى گردند. اين دسته از روايات چنان فراوان است كه مى توان گفت به حدّ تواتر رسيده و اينها خود دليلى است بر عدم امكان ارتباط در عصر غيبت ، زيرا اگر چنين ارتباطى ممكن بود معنى نداشت كه مردم در اين آزمايش ناموفق باشند و ايمان و اعتقاد خويش را از دست بدهند ، زيرا با داستانى كه يكى از ديدار كنندگان مطرح مى كند پى به وجود حضرت مى برند و چه بسا گروهى با همين عقيده زندگانى كنند اما وقتى كه خود موفق به ديدار نشوند ايمان قلبى خويش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در اين نكته نهفته است كه افراد با عدم مشاهده حضرت ايمان به پيروزى و موفقيت حق دارند.

* اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد:
للقائم منّا غيبة احدها طويل كأنى بالشيعه يجولون النعم فى غيبته يطلبون المرعى فلايجدونه. ألا فمن يثبت منهم على دينه لم يقس قلبه لطول امد غيبة امامه فهي معى فى درجتى يوم القيامة (117)
براى قائم ما غيبتى طولانى است كه گويا شيعيان مركب ها را براى ديدار با او به حركت در مى آورند بيابانها را مى گردند او را نمى يابند. هان ! پس كسى كه از شما بر دين خود ثابت بماند قلب او به خاطر طولانى شدن غيبت امام قسى نگردد در روز قيامت با من خواهد بود.

* اميرالمؤمنين(ع) در روايت ديگر مى فرمايد :
قيام او بعد از غيبت و دوران حيرتى است كه كسى بر دين خود باقى نمى ماند مگر افراد مخلص مباشر با روح يقين. (118)
شيخ صدوق در (كمال الدين و تمام النعمه) روايات فراوانى مانند اين روايت نقل مى كند. (119)

* اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايد :
تا زمانى كه غايب از فرزندان من از چشم ها پنهان شود و مردم به خاطر تصور از دست دادن كشتن و مردن وى آشفته گردند فتنه ها آغاز شود و بلا نازل گردد و عصبيت ها برانگيخته شود و مردم در دين خود غلو بورزند و اتفاق كنند بر اين كه حجت از بين رفته و امامت باطل گرديده است. مردم در اين سال از شيعه و دشمنان براى تحقيق و جست وجو از جانشين امام به حج روند پس اثرى از او نبينند و خبرى نيابند و نه جانشينى. (120)
شايد منظور از آن سال سال شهادت امام حسن عسكرى (ع) باشد يا آغاز غيبت كبرى. امام (ع) وضعيت مردم را در عصر غيبت بيان مى كند و تصريح مى فرمايد : شيعه و غيرشيعه در حج اثرى از او نمى يابند.
و مى افزايد : مردم بر اين پندارند كه حجت از بين رفته و امامت باطل شده است [خير] او زنده است و در ميان مردم ولى مردم او را تا زمان ظهور نمى بينند.
اين مضمون كه شيعيان در غيبت آزمايش مى شوند و شمار اندكى باقى مى مانند از ديگر ائمه نيز نقل شده است.

* امام سجاد علیه السلام مى فرمايد :
كسى كه در غيبت قائم بر دوستى ما باقى بماند خداوند پاداش هزار شهيد مانند شهداى بدر به او مى دهد. (121)

*امام باقر (ع) مى فرمايد :
براى حجت دوران حيرت و غيبتى است كه عده اى گمراه و گروهى هدايت مى شوند. (122)

* امام صادق (ع) مى فرمايد :
به خدا سوگند مهدى شما چنان غايب مى شود كه افراد جاهل مى گويند : خداوند نيازى به آل محمد ندارد. (123)

*امام رضا (ع) مى فرمايد :
آنچه گردن هاى خود را به جانبش دراز كرده ايد [تشكيل حكومت آل محمد] اتفاق نمى افتد تا اين كه مشخص شويد و امتحان گرديد و باقى نمى ماند از شما مگر اندكى. (124)
و …
مرحوم كاشف الغطاء در كتاب جنة المأوى امتحان افراد را به خاطر طول غيبت مى داند تا افراد ثابت و خالص از كسانى كه داراى ايمان درستى نيستند. شناخته شوند و همه تصفيه و غربال گردند. (125)
نعمانى باب دوازدهم از كتاب الغيبة خويش را به امتحان شيعيان در عصر غيبت اختصاص داده و احاديث گوناگونى در اين زمينه آورده است.
او درفصلى از كتاب خود به روشنى مشاهده حضرت رادر عصر غيبت جايز ندانسته و تحقيق در اين زمينه را ممنوع و شيعيان را در نديدن حضرت معذور مى داند. (126)
و محظور عليهم الفحص والكشف عن صاحب الغيبة والمطالبة باسمه او موضعه او غيابه او الاشارة بذكره فضلاً عن المطالبة بمعاينته (127)
براى شيعيان جست وجو از امام و كشف صاحب غيبت و به دنبال نام و محلّ سكونت و محل غيبت او بودن و يا اشاره به ذكر او كردن ممنوع است تا چه رسد بر آن كه بخواهند آشكارا او را ببينند.
برابر آنچه ذكر شد مشاهده حضرت در غيبت كبرى ممكن نيست مگر اين كه دليل معتبرى اين ادله را مقيد و جواز آن را ثابت كند.

از رواياتى كه يادآور شديم نكات زير بدست مى آيد :
1. ديدنى امكان ندارد كه با شناخت باشد.
2. مدعى مشاهده و رؤيت را بايد تكذيب كرد.
3. مشاهده حضرت در زمان غيبت كبرى ممكن نيست.
4. حضرت در ميان مردم حضور دارد ولى آنها او را نمى شناسند مانند : يوسف كه برادران خود را مى شناخت ولى آنان يوسف را نمى شناختند.
5. امام عصر (عج) در مراسم حج شركت مى كند. در غيبت صغرى آنان كه حضرت را مى شناختند در كنار خانه خدا حضرتش را مشاهده كرده اند. در غيبت كبرى حضرت مردم را مى بيند امّا مردم ايشان را نمى بينند و نمى شناسند.
6. نهى از ذكر نام حضرت از روى تقيه بوده كه در دوره غيبت صغرى مصداق داشته اما در غيبت كبرى اشكال ندارد. قدر متيقن آن بنابر قول كسانى كه قائلند در محافل و مجالس است.
7. شيعيان به خاطر عدم ديدن حضرت در عصر غيبت كبرى امتحان مى شوند و تنها گروهى اندك از مخلصان بر عقيده خود باقى مى مانند.


نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد
کامنتو فارسی تنظیم خلیلان رسانه