حضرت عبّاس (ع) چون ديد بسياري از اهل بيت برادرش شهيد شدند،‌به برادران خود عبدالله و جعفر و عثمان، كه فرزندان اميرالمؤمنين (ع) از مادر او امّ البنين بودند،فرمود: اي برادران، جان من فداي شما باشد، جلو بيفتيد و خود را براي سيّد و مولاي خود سپر كنيد، و از آن حضرت حمايت نمائيد و استقامت كنيد تا همه در مقابل او شهيد شويد.

 

برادران ابوالفضل (ع) از او اطاعت كردند و درپيش روي امام حسين (ع) ايستادند، و جان خود را فداي جان آن بزرگوار نمودند.(1)

چون آنجناب تنهايي امام حسين(ع) را ديد، خدمت آن حضرت آمده عرض كرد: اي برادر، مرا رخصت مي فرمايي كه جان را فداي تو گردانم؟

حضرت از شنيدن اين سخن گريه شديدي نمود، سپس فرمود: اي برادر، تو پرچمدار مني، چون تو كشته شوي لشكر از هم پاشيده شود.

حضرت عبّاس (ع) عرض كرد: اي برادر، سينه ام تنگ شده و از زندگي دنيا سير شده ام و اراده دارم از اين جماعت منافقين خونخواهي كنم.

امام حسين (ع) فرمود: حال كه عازم هستي براي اين كودكان اندكي آب طلب نما. حضرت عبّاس (ع) به سوي لشكر حركت كرد و آنها را نصيحت و موعظه نمود. لكن در قلب آن سنگدلان اثر نكرد.

فرمود: اي عمر سعد، اين حسين فرزند رسول خداست كه اصحاب و اهل بيت او را كشته ايد، و اينها عيال و اولاد او هستند كه تشنه مي باشند، به آنها آب دهيد كه قلبهايشان از تشنگي آتش گرفته است،و مي فرمايد: مرا رها كنيد به روم يا هند بروم، و حجاز وعراق را براي شما بگذارم .

كلام آن بزرگوار در دل بعضي از آنها اثر كرد و گريه كردند. و لكن شمر به صداي بلند فرياد كرد: اي پسر ابو تراب، اگر تمام روي زمين آب باشد، قطره اي از آن به شما نمي دهيم تا در بيعت يزيد داخل شويد. (2)

بنا به ناچار خدمت برادر برگشت و آنچه شنيده بود به عرض رسانيد. صداي العطش اطفال برادر را شنيد. سوار بر اسب خود شد و نيزه به دست گرفت، مشكي برداشت و آهنگ فرات نمود(شايدآبي بياورد) چهار هزار نفر موكّل فرات بودند. دور آنجناب را احاطه كرده و بدن شريفش را تيرباران نمودند. آنچنان بدن او را آماج تير قرار دادند كه زره بر تن وي همچون خارپشت مي نمود. آن شير بيشۀ شجاعت بر ايشان حمله كرد و رجز خواند، از هر طرف كه حمله مي كرد لشكر را متفرّق مي ساخت تا آنكه به روايتي 80 تن را به دوزخ فرستاد و وارد شريعه شد، و خود را به آب فرات رسانيد. ( از زحمت گيرودار و شدّت عطش جگرش تافته بود) خواست آبي بياشامد و كفي از آب برداشت، تشنگي حسين (ع) و اهل بيت او را به ياد آورد،و فرمود: « به خدا لب به آب نمي زنم، در حاليكه آقايم حسين تشنه باشد » . آب را از كف بريخت، و مشك را پر آب نمود و بر كتف راست افكند و از شريعه بيرون شتافت و متوجّه خيمه ها شد. لشكر چون چنين ديد را ه را بر او گرفت، و ازهر طرف او را احاطه كرد. آن حضرت چون شير خشمناك بر آنها حمله مي كرد و براه خود ادامه مي داد ناگاه نوفل ازرق-وبه روايتي زيدبن ورقا- كمين كرده، از پشت نخل بيرون آمد، و حكيم بن طفيل او را كمك كرده، ضربتي بر آن جناب زدندو دست راست آن بزرگوار را قطع كردند.

آنجناب مشك را بدوش چپ افكند و شمشير را به دست چپ داد و بر دشمنان حمله مي كرد، و اين رجز را مي خواند: « به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كرديد، من همچنان از دينم و از پيشواي راستگويم كه پسر دختر پيامبر پاك وامين است حمايت مي كنم.

چو دست راست جداشد زپيكر عبّاس                      گريست عرش به حال برادر عبّاس

شكست پشت رسول از شكست بازويش               خميد قدّ علي چون هلال ابرويش

جهان به ديدۀ مظلوم كربلا شب شد                       سپهر گفت: اسيري نصيب زينب شد

و جهاد مي كرد و به طرف خيام راه مي پيمود. نوفل- وبه روايتي حكيم بن طفيل – كمين كرده و دست چپ آن حضرت را جدا ساخت.

حضرت عبّاس (ع) اين رجز را خواند: « اي نفس، از هجوم و حمله كفار نترس و به رحمت خداوند جبّار شاد و خرسند باش ، درجوار پيامبر بزرگوار، سيد ابرار، احمد مختار با تمامي سادات و پاكان . اين گروه اشرار دست چپم را بريدند. پروردگارا، ايشان را به آتش سوزان جهنّم وارد كن » .

مشك را به دندان گرفت و همّت نمود تا آب را به لب تشنگان برساند كه تيري بر مشك آب آمد و آب به زمين ريخت، و تير ديگر بر سينه اش رسيد و از اسب افتاد و فرياد نمود: برادر، برادرت را درياب.

بنا بر نقل بعضي: بر اثر ضربۀ‌ عمودي آهنين فرق سر ايشان ازهم بشكافت و شكستگي سر نزديك دماغ رسيد كه آن حضرت روي زمين افتاد . (3)

جناب امام حسين (ع) چون صداي برادر شنيد خود را به او رسانيد، چون برادر را به آن حالت ديد، قطرات اشك از ديده جاري نمود و فرمود:« اكنون كمرم شكست و رشته تدبير و چاره من گسسته شد » . (4)

درمقابل ابي مخنف- كه از مورّخين و محدّثين شيعه است- آمده است كه حضرت عبّاس (ع) بر آن قوم حمله كرد بعداز آنكه تيرهاي فراوان چون قطرات باران از هر جانب او را فرا گرفته بود، كه زره او از كثرت تير مثل پوست خارپشت گرديد، و با آنكه مشك بر پشت او بود و با دست چپ مي جنگيد- چون دست راست او را قطع كرده بودند- مردان شجاع بسياري را كشت، و دليراني را به دوزخ فرستاد، پسر سعد فرياد زد:

« با تير آب مشك را بريزيد، قسم بخدا اگر حسين آب بياشامدهمه شما را نابود كند، آگاه باشيد كه او دلاوري جنگجو و دليري نيزه و شمشير زن است ».

پس دفعةً بر عبّاس هجوم آوردند و او دفاع مي نمود، و 180سواره از آنها را كشت. (5) هجري حضرت ابوالفضل (ع) را درآغوش گرفت و به سينه خود چسبانيد ( و چشمان او را بوسيد) و فرمود: « پسرم، به زودي در روز قيامت بوسيله تو چشم من روشن مي گردد،‌فرزندم، چون روز عاشورا فرا رسيد و داخل شريعه شدي، مبادا آب بياشامي درحاليكه برادرت حسين تشنه است ». (6)

وقتي كه دستهاي آن مظلوم را قطع كردند ، برادر خود را صدا زد : امام حسين براسب خود سوار شد و به ياري حضرت عبّاس (ع) رو به ميدان گذاشت، دنبال صداي ناله حضرت عبّاس مي رفت، ناگاه ذوالجناح ايستاد و سر خود را بلند كرد و شروع به ناله و زاري كرد و اشاره به زمين كرد.

حضرت چون نگاه كرد ديد دستهاي قطع شده برادرش عبّاس روي خاك افتاده ، خم شد و آنرا برداشت و به سينه خود چسبانيد. در همان هنگام تيري به سينه حضرت ابوالفضل رسيد و به زمين افتاد و فرياد زد يا ابا عبدالله سلام بر تو باد(خداحافظ) .

چون امام صداي او را شنيد فرمود: « واي برادرم ، واي عبّاسم ، واي سرور قلب و جان دلم » . وبه سوي او شتافت و لشكر را از او دور كرد .

زينب فرياد مي كرد : « واي برادر، واي عبّاس ، واي بركمي ياور و گرفتار شدن ما ، بعد از تو » .

امام حسين (ع) فرمود: آري به خدا قسم، واي بر ضايع شدن ما بعداز كشته شدن عبّاس، واي بر بريده شدن چارۀ ما، و شكستن پشت ما بعد از شهادت عبّاس .

در« منتخب » آمده است كه : امام حسين (ع) گفت: بخدا قسم فراق تو برمن سخت است. سپس گريه شديدي نمود.(7)

مرحوم دربندي (ره) در« اسرارالشهادة » نقل كرده كه امام حسين (ع) اراده فرمود كه جسد آن جناب را بردارد. حضرت عبّاس چشمانش را باز نمود، ديد برادرش حسين مي خواهد او را به خيمه حمل كند. عرض كرد: بحقّ جدّت رسول خدا(ص) كه مرا به خيمه مبر و همينجا واگذار .

فرمود: براي چه؟ عرض كرد: من از دخترت سكينه حيا مي كنم. زيرا به او وعدۀ آب دادم و نتوانستم آب بياورم، و من سر لشكر و پرچمدار شما بودم، چون يارانت مرا كشته ببينند عزم و صبرشان كم شود.

حضرت فرمود: خداوند از جانب برادر به تو جزاي خير دهد، كه مرادرزندگي و مرگ خويش ياري نمودي. (8)

امام حسين (ع) به خيمه ها برگشت در حاليكه شكسته و محزون و گريان بود و با آستين اشكهاي خود را پاك مي نمود، وقتي به درخيمه رسيد سكينه جلو آمد و ازعمو سئوال كرد. حضرت او را از كشته شدن عمو با خبر ساخت. چون حضرت زينب شنيد فرياد برآورد:واي برادر، واي عبّاس، واي از هلاكت ما بعداز تو. زنان گريه كردندو امام حسين (ع) با آنها گريه مي كردو مي فرمود: واي بعد از تو – اي برادر – ما ضايع شديم. (9)

مرحوم حاج سيّد مرتضي برقعي چنين نقل مي كند:

هنگاميكه دستهاي حضرت ابوالفضل (ع) را قطع كردند تيري به چشم مبارك آن بزرگوارآمد، چون دست نداشت زانوهاي خود را بالا آورد تا با زانو تير از چشم مبارك بيرون آورد. چون خم شد ظالمي عمود آهنين به فرق آن حضرت زد كه به روي زمين آمد.

مرحوم حاج سيد مرتضي خوابي را نقل مي كنند كه:مرحوم سيد محمد ابراهيم قزويني در صحن مطهّر حضرت ابوالفضل (ع) امام جماعت بودند، و مرحوم آقا شيخ محمد علي خراساني كه واعظي بي نظير بود، بعداز نماز ايشان به منبر مي رفت. يك شب مرحوم واعظ خراساني مصيبت حضرت ابوالفضل (ع) را خوانده و از اصابت تير به چشم مقدّس آن بزرگوار ياد كرده بود. مرحوم قزويني كه سخت متأثر شده و بسيارگريه كرده بود به ايشان گفته بود؛ چنين مصيبتهاي سخت را كه سند خيلي قوي هم ندارد چرا مي خوانيد؟ شب درعالم رويا به محضر حضرت ابوالفضل (ع) مشرّف شده بود. آقا خطاب به ايشان فرموده بودند:‌سيد ابراهيم، آيا تو دركربلا بودي كه بداني روز عاشورا با من چه كردند؟ پس از آنكه دو دستم از بدن جدا گرديد، سپاه دشمن مرا تير باران كردند، دراين زمان تيري به چشم من رسيد هر چه سر را تكان دادم كه تير بيرون بيايد، بيرون نيامد و عمامه از سرم افتاد، زانوها را بالا آوردم و خم شدم كه بوسيله زانو، تيرها را از چشم بيرون بكشم، ولي دشمن با عمود آهنين بر سرم زد. (10)

-------------------------------------------------------------------

1-  منتهي الامال: 1/381

2-   مقتل مقرم: 335

3-  مقتل مقرم/337

4-  بحارالانوار: 45/41، منتهي الامال: 1/384

5-  كبريت احمر / 389، مقتل ابي مخنف/91

6-  معالي السبطين : 1/277

7-  معالي السبطين:1/269

 


 

نظر خود را اضافه کنید.

0
شرایط و قوانین.
  • هیچ نظری یافت نشد

زیارت عاشورا

 پایگاه تخصصی امام حسین علیه السلام به طور اختصاصی به موضوعات مرتبط با امام سوم شیعیان، حضرت سید الشهدا علیه السلام می پردازد و معرفی جهانی آن حضرت و دفاع از مکتب ایشان را به عنوان هدف خود قرار داده است.

تماس با موسسه جهانی کربلا : 692979-91-021

شبکه های اجتماعی

 

 

Template Design:Dima Group

با عضویت در کانال تلگرام سایت جهانی کربلا از آخرین مطالب باخبر شوید .عضویت در کانال تلگرام